892

شنيدم چون قوي زيبـا بميرد

فريبـــــنده زاد و فريبـــا بميرد

...

تو درياي من بودي آغــــوش وا کن


که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد


 مهدی حمیدی شیرازی

شعر كامل ادامه مطلب

عكس:lara zankoul

ادامه نوشته

826

تو كه يك گوشه چشمت غم عالم ببرد

حيف باشد كه تو باشي و مرا غم ببرد

نيست ديگر به خرابات خرابي چون من

باز خواهي كه مرا ســــيل دمادم ببرد

 

عماد خراساني

شعر كامل ادامه مطلب

تصوير:(Antonio João Santos (toinjoints

يه جايي هست ...يه خونه باغي تو اطراف شهر... يه بلوك وسط باغ...زير سايه درخت آلو و گلابي...روزهاي پر استرس اون بلوك مال منه ...تو خنكاي نسيمي كه مياد و علفارو بهم ميريزه...خش خشي كه پشت سرم مياد و كمي بعد سر و كله ي وفادار گربه ي ابلق خوشگل كه نمي دونم نژادش چيه پيدا ميشه...مياد و روي علفا لم ميده.انگار ميدونه بايد سكوت كنه .مثل من چشاشو ميبنده و به صداي سمفوني پرنده هاي گوش ميده.
هر كس بايد يه جايي داشته باشه كه بتونه چشاشو ببنده و چن ساعت از همه چي بزنه بيرون.از شهر...از خونه...از خودش.مهم نيست اون جا يه باغ باشه يا توي يك كتاب يا فيلم يا يه گوشه از ذهن...هركس بايد يه جايي داشته باشه براي روزهاي دلتنگي، براي روزهاي خسته.
 
2.تو مدتي كه بلاگفا تعطيل بود همه فكرم شده بود باران هاي آرامو به يك سايت تبديل كنم.دلتنگتون بودم.قالب وبلاگ بالا نمياد. يه دل زدگي و ناراحتي از بلاگفا دارم كه فكر مي كنم مختص من نيست.مختص همه كاربراييه كه وبلاگشون چن ماه تعطيل بود و خواننده هاشونو از دست دادن و حس نوشتن خودشون پريد.
3.كسي ميدونه چطوري قالب قبليمو برگردونم؟
ادامه نوشته

680

چه حسن اتفاقی ! اشتــراک ما پریشـــــانی سـت

که هم موی تو و هم بغض من، آري شانه می خواهد



سجاد رشیدی پور

شعر كامل ادامه مطلب

عكس:Dmitry Ageev


ادامه نوشته

678



به درد سفره ی آغوش من نخواهد خورد

تنی کــه هر شبه مهمان این و آن باشد

کنــون کــه شانه ی تو لایق سر من نیست

همان خوش است که بالشت دیگران باشد


علي اكبر ياغي تبار


شعركامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

669

مادرم گفت: دل نبند و برو، هرکجا روی نازنینی هست

آه مادر، دلم زدستم رفت، ختم امن یجیب می خواهم!


پدرم گفت: بچه جان بس کن! حرفهای عجیب می شنوم!

آه آری پدر، عجیب، عجیب، خاطرش را عجیب می خواهم!!


حسين جنتي

شعر كامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

665


ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هرکس که بریدیم، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه‌ی بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم


  وحشی

پ.ن: وقتي بچه بودم زمستون كه مي شد يه چراغ علاء الدين مي ذاشتيم تو اتاق كه گاهي بوي نفتش اتاقو بر ميداشت و باقي فصل سرما رو دور اون چراغ حلقه مي زديم .روش شلغم مي ذاشت مادرم .يا بعضي وقتا كه از كوچه ميومديم پامونو مي چسبونديم بهش گرم شيم.ما سه گا يا دستگاه ويديو نداشتيم يا حتي از اين ميمونايي كه طبل ميزد يا اون پسرك لباس زردي كه شلوارشو مي كشيد پايين ،توش  آب مي ريختن جيش مي كرد.من يه بلوز بافتني سبز و زرد داشتم كه روش عكس خرگوش يا يه چنين چيزي داشت و عاشق اين بودم كه زمستون بشه اونو بپوشم .يه بار مادرم  گفت آدم بايد از بهترين چيزش انفاق كنه .من تا مدتها غصه ي انفاق اون لباسو مي خوردم.

من هيچ وقت حسرت و حسادت داشتن چيزيو تو زندگيم نخوردم .شايد غبطه خوردم و نمي تونم با اطمينان بگم حسرت نخوردم ولي با اطمينان مي تونم بگم هيچ وقت حسادت نكردم. چون معتقدم وقتي بهترين ها رو براي ديگران بخواي خدا هم بهترين ها رو براي تو مي خواد.

ديروز كسي بهم گفت :" من كودكيم خوب نبود . كامپيوتر نداشتم "

نتونستم درك كنم كودكي چه ربطي به كامپيوتر داره؟ نسل ما نصف بيشتر كارتونهاي دوران كودكيشو تو تلويزيون سياه سفيد ديد ولي تو شادي بزرگ شد . بعضي وقتا ته دلم آرزوي همون اتاق و چراغ علاء الدين و دور چراغ مشق نوشتن برادرامو مي كنه.

2. اين آدمايي كه بچه مي بينن ذوق مي كنن مي پرن بغلش مي كنن قربون صدقه مي رن .اين آدما رو جايي ديدين يا اگه دارين از دستش ندين ،زندگي با وجودشون  قشنگتره.

ادامه نوشته

664



"توبه" گیریم که باز است درش ، سودش چیست؟

مــن کـه اقــــــرار ندارم به پشیــــمانی خویـــش ..


حسین زحمتكش


پ.ن:پيشنهاد گوشنواز

661



حیف مـوهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد

جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد!

اهل سیگار نیستم امــا بگذار این مسافـــر خسته

نخ پیراهن تو را گاهی بعد چای، از سر هوس بکشد !!


مجيد آژ


نقاشی آب رنگ از Lana Khavronenko

شعر كامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

658



پـرشــور پـر شــراره پنـجاه سال دیگـر

عاشـق تر از همـاره پنـجاه سـال دیگـر

در گنـجـه مي گـذارم دل را کـه نـو بمــانـد

تا لحظــه قــرار ِ پنـجاه سـال دیگــر

از شیـک پـوش امــروز، مـانـده اسـت پیـرمـــردي

بـا یک لبـاس پـاره پنـجاه سـال دیگـر

مــن حـدس یک منجـم با ســوي چشــم امــروز

تـو کشـف یک  ستـاره پنـجاه سـال دیگـر

کافـور و سـدر مـرغـوب در حـد پنـج بسـتـه

چلـوار یک قـواره پنـجاه سـال دیگـر

پنـجاه رفـت و حالا هـم سـن مرگـم اما

مي خواهمـت دوباره پنـجاه سـال دیگـر


مهدي عابدي

648



قدِ خاموشی ِ یک زیرگذر ، غمگینم
مثل گنجشک ( که خورده به سپر) غمگینم


رفتم از دست و نیاورد به دستم ، دستی ..
من ازین – دست " مکرر" ، چه قَدَر غمگینم
سرو ماندم که جگر- گوشه ی پاییز شوم
طلبیدند فقط سایه و بر .. غمگینم..

به چه دردی بخورد خیره ی خود- رو؟
- آتش!
آب - ناخورده ام و خورده- تبر .. غمگینم..

سگی آن توست که هر روز ، مرا می گیرد
چه خبر آینه جان؟
- هیچ خبر! غمگینم!

سرد و گرم است زمینی که در آن می شکنم
آآآه... تقصیر ِ کسی نیست اگر غمگینم

من به اندازه ی تنهایی ِ تن ها ، زخمم..
مثل ِ یک فاحشه ی تجربه- گر غمگینم..


زندگی ِ سگی و صبر ِ عظیم ِ شتری..
یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم ...
طاهره خنیا

پ.ن:

امروز يكي از اقواممان توي يكي از خيابانهاي تهران سكته كرد و افتاد به حال خودش و مردم نگاه كردند تا بميرد .مي دانيد كوفه شهر بد شانسي است كه اسمش اين قدر در تاريخ بد در رفته وگرنه مي توانست جاي آن همين تهران خودمان ...

زني را ديدم كه زير لب زمزمه مي كرد :كاش از ياران حسين بوديم.ته دلم مي گفتم :نبوديم .نبوديم

2. با همسرم صحبت مي كرديم كه دوست داريم چطور بميريم؟

يادمه يه فيلم ديده بودم ...اسمش يادم نيست .دختر توي فيلم خودش را انداخت روي ريل مترو كه كسي را نجات دهد كه زير قطار رفت.از همانجا دلم خواست به اين سبك بميرم.وقت مرگ قسمت قطعي و سرنوشت محتوم همگي ماست (يكي با سكته،يكي در تصادف ،يكي در بيماري ).پس كاش با مرگمان كسي بماند .

3.اين وبلاگ عزيز

644


« رفــاه ِ» دست های تو شنیده ام به تازگی
برای جــذب مشتری « بغـــل » ارائه می کند


كاظم بهمني

ادامه نوشته

640

بلند موی و پریشان، ولی به لب لبخند

چقدر زود به دیوانه ها شدم مانند!

تمام شهر قسم می‌خورند ضدّ منی

ولی به نام تو هر روز می‌خورم سوگند

چرا دو خط موازی همیشه غم دارند؟

نمی‌رسند ولی تا ابد کنار همند

نگاه کردی و گفتی: تو جَلد قلب منی

برو! بپر که رهایی پرنده‌ی در بند

امید شاخه‌ی گل هم وصال با خاک است

تو خاک و شاخه‌ی گل را زدی به هم پیوند



مجید صحراکارها


پ.ن: من موندم تو اين فيلم ماتادور چطور يارو خودش خوشحال و خندان از ماشين پرت مي كنه پايين بعد لباسشو مي تكونه و به راهش ادامه مي ده؟

 من يك بار  از سرويس دانشگاه كه  سرعت هم نداشت افتادم پايين ،خوردم زمين شتلق صدا دادم و تا چند لحظه عين ستاره دريايي پخش زمين بودم. جلوي يك اكيپ دانشجو. تا چند وقت هم تو خونه راه مي رفتم و تا مامانم مي گفت امروز ناهار با تو  سريع مي گفتم" آره ديگه از ماشين افتادم. بد جورم كوفته شدم. يعني موندم چطوري پام نشكست..." و ژست "قهرمانان، دلاوران  " به خودم مي گرفتم تا مادرم از صرافت بيفتد.در كل اگر بخوام بگم چيز خوبيه.كاربرديه.

639

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غــــم فــــــرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو

بـــه تــــو اصرار نکرده است فـــرآیندش را

قلب ِ من موقع اهدا به تـــو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقـــان بــه تو این بندش را :

«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

لای موهای تو گــم کرد خداوندش را »


كاظم بهمني

شعر كامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

636



گیسو به هم بریز

و جهانی ز هم بپاش

معشوقه بودن است

و" بریز و بپاش "ها .


حسین زحمتکش

شعر كامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

634



فكر كن سفره ماهي پيري ، كه تنش خسته از پذيرايي است

با چه انگيزه از ته دريـــــــا ، مرد صياد را صــــــدا بزند


فكر كن بچه لاك پشتي كه روي ريلي به پشت افتاده

وقطاري به سمت او راهي است...خنده دار است دست و پا بزند


زندگي رو به قبله خوابيده ، مرگ همبستر قديمي اوست
زندگي تشنه ي همآغوشي است ، يك نفر مرگ را صدا بزند


سعيد حيدري

شعر كامل ادامه مطلب


ادامه نوشته

624


 

بستگی دارد که از « زندان» چه تعریفی کنیم

هیچ کس در هیچ جای این جهان آزاد نیست

 

زود دانستند این دنیا تماشایی نبود

کس از آغاز تولد کور مادرزاد نیست

 

حتم دارم تا شکوه کاخ ساسانی به جاست

گوشه ای از چشم شیرین قسمت فرهاد نیست



اصغر عظیمی مهر

اين غزل زيبا ادامه مطلب

ادامه نوشته

619



از جنس خاک این حوالی نیست،خاکی که دنیا بر سرم کرده!

کلّ پزشکان حرفشان این بود: احساس در جسمم ورم کرده

دیوار، قابِ عکس گیجم را مثل لحاف انداخته رویش!
آنقدر از تو دور ماندم که ،آغوش دیوار از برم کرده


اميد صباغ نو

618


1.بلا همیشه که بد نیست،راستی دیدی؟


تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم


2.تب ندارم که هذیان بگویم،با تو هر لحظه یک اتفاق است

دیگر اصلا تعجب ندارد زیر چتر تو باران بیاید

مهدي فرجي

شعر كامل

616



درخت بود و تو بودی و باد، سرگردان


میان دفتر باران، مداد سرگردان

تو را كشید و مرا آفتابگردانت

میان حوصله گیج باد سرگردان

همیشه اول هر قصه آن یكی كه نبود

نه باد بود و نه تا بامداد سرگردان

و آن یكی همه ی  قصه بود و در او

هزار و یك شب و صد شهرزاد سرگردان

تمام قصه همین بود راست می گفتی :

تو باد بودی و من در مباد سرگردان


زمین تب زده، انسان عصر یخ بندان

و من میان تب و انجماد سر گردان

ستاره ها همه شومند و ماه خسته من

میان یك شب بی اعتماد سر گردان

مرا مراد تویی گرچه بر ضریح تو هست

هزار آینه ی نامراد سرگردان

نماد نام تو بود و نماد ناله من

هزار ناله در این یك نماد سر گردان

................................................

................................................

درخت كوچك تنها به باد عاشق بود

                            و  باد

                                    بی سرو سامان

        و  باد

                               سر گردان


تمام قصه همین بود، راست می گفتی !



محمد حسین بهرامیان

شعر كامل ادامه مطلب

610

...

کنون که آخر پیری نمانده دندانی
غزال خوش خط و خالی شکار کرده دلم 

بخند ای لب خونین لب ترک خورده

دلم شکسته هوای انار کرده دلم .


سعيد بيابانكي

شعركامل ادامه مطلب

609


زندگی بعداز تو را آن بی گناهی که تنش

نیمه جان ماندست روی دار میفهمد فقط

...

حرف دکترها قبول آرام  میگیرم ولی

حرف یک بیمار را بیمار می فهمد فقط

تنشه ی یک لحظه دیدار تو ام...حال مرا

روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط


مهدی نور قربانی

شعر كامل ادامه مطلب

دانلود آهنگ تنهاترين عاشق رضا روح پرور

ادامه نوشته

608




دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست!
این چندمین شب است که خوابم نبرده است
رؤیای «تو» مقابل «من» گیج و خط خطی
در جیغ جیـــــغ گردش خفّاش های پست
رؤیای «من» مقابل «تو» - تو که نیستی!-
[دکتر بلند شد... و مرا روی تخت بست]
دارم یواش يواش... که از هوش می رَ... رَ...
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست ↓
هی دست، دست می کنی و من که مرده ام
مردی که نیست خسته شده از هرآنچه هست!
یا علم یا که عقل... و یا یک خدای خوب...
-«باید چه کار کرد تو را هیچ چی پرست؟!»
من از... کمک!... همیشه... کمک!... خسته تر... کمک!!
[مامان یواش آمد و پهلوی من نشست]

-«با احتیاط حمل شود که شکستنیـــــ...»

یکهو جیرینگ! بغض کسی در گلو شکست!

سید مهدی موسوی

601



پایان گره، همیشه گره، ابتدا گره...

مفعول فاعلات مفاعیل فا... گره

من بودم و خیال دل انگیز او شدن
او بود و فکر پر زدن از... سالها گره!

مانند زندگی که فقط یک بهانه بود
یا نقطه تلاقی دلهای ما: " گره "

دنیای ساده دل من هم بهانه بود
یک ریسمان سست... و تا انتها گره

این رسم زندگیست که باید عبور کرد
تا لحظه ای که خورد به یک آشنا، گره!

فال مرا بگیر عجوز جهنمی!
مرگست؟ زندگیست؟ جداییست؟ یا... گره؟

دیگر نمی کشید، ولی حیف! پاره شد!
دنیای ما که بود به هم وصل، با گره!

آزاد شد از آن قفس و روز او هنوز
هر لحظه میزند به شب خود مرا گره

در لابلای تلخی خود، طعم شهد داشت
تقدیر من که خورد به شعر خدا... گره

معشوق زنده ماند... وعاشق، تمام شد
هر دفعه با جدایی و این بار : با گره!


سمانه رضایی

589

جای رسم دایره گاهی مربع می کشند

عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها

 

سورنا جوکار

پ.ن:مدتی اینترنت ندارم و شرمنده از تاخیری که در تایید نظرات ایجاد شده.

 

ادامه نوشته

570


شهید نیستم اما تو کوچه‌ی خود را 

 به پاسِ این‌ همه سرگشتگی به نامم کن!


عليرضا بديع

ادامه نوشته

557

 شادی برای تو غم عالم برای من
از ماه های سال، محرم برای من
آوای آسمانی داوود مال تو
خاموشی مقدس مریم برای من

از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من
بی مهری است رسم محبت برای تو
تنهایی است مونس و همدم برای من
این زخم ها معلم خندیدن من اند
حیرانم از ترحم مرهم برای من
یوسف که نیستم ولی آن بنده ام که هیچ
نگذاشته ست صاحب من کم برای من
بگذار عمر در گذر عشق طی شود
حتی اگر نشد که تو یک دم برای من...


ميلاد عرفان پور

556

یک لحظه زندگی تو از دست می رود

وقتی کسی که هستی ِ تو هست، می رود

شاید که اندکی بنشـیند کنار تو

اما کسی که بار سفر بست، می رود

کی می شود برابر تصمیمش ایستاد؟

تیری که بی ملاحظه از شست می رود

آن کس که دل بریده، تو پا هم ببرّی اش

چون طفلی از کنارتو با دست می رود!

"رفتن" همیشه راهِ رسیدن نبوده است

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود...

 

علی حیات بخش

 دكلمه زيباي اين شعر در اينجا

545

همیشه در دل همدیگریم و دور از هم
چقدر خاطره داریم با مرور از هم

دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم
نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم

تو من ، تو من ، تو منی ، من تو ، من تو ، من تو شدم
اگر چه مرگ جدامان کند به زور از هم

نه ، تن نده پری من ! تو ورد ها بلدی
بخوان که پاره شود بند های تور از هم

نه ، مثل ریل نه ... فکر دوباره آمدنیم
شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم

مهدی فرجی

521


شور دیدارت اگر شعله به دل ها بکشد

رود را از جگر کوه به دریا بکشد

  گیسوان تو شبیه است به شب،

اما نه  شب که اینقدر نباید به درازا بکشد


فاضل نظری

از مجموعه شعر"ضد"

شعر كامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

518

با همین دست، به دستان تو عادت كردم

این گناه است ولی جان تو عادت كردم

جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم


گرچه گلدان من از خشك شدن می‌ترسد
به ته خالی لیوان تو عادت كردم

دستم اندازه‌ی یك لمسِ بهاری سبز است
بس‌كه بی‌پرده به دستان تو عادت كردم

مانده‌ام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت كردم


علی‌اکبر رشیدی

504


و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند

مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند

طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند

مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند

من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند

فاضل نظری

502


فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است

بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
...
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است


نجمه زارع

482


چشــم هاي تو قهوه ي ترک اسـت ابروانــت هواي کردستان

خنده هايت کلوچه ي فومن گريه هاي تو چاي لاهيجان

ساحل انزلي ست چشمانت موج ها آبروت را بردند

تن داغ تو ماسه ي درياست توي گرماي ظهر تابستان


اي درخت مبــارک نارنـــج تــــو چــــراغ محــله ي مـــايــي

مرد همسايه ي شما دزد است شاخه ات را براي من بتکان

مثل اخبار تازه مي ماني كه به چشم كسي نيامده اي

نكند ناگهــان يكي برسد برساند تـــو را به گوش جهان


خبــر قتل عام آدم ها صبــح يک روز در مزارشريف

خبر يک تصادف خونين عصر يک روز جاده ي تهران

خبــر دستگيــري صدام مثـــل يک انفجـــار در بغداد

خبر دستگيري يک صرب توي شبه جزيزه ي بالكان

آن چنان تشنه ام اگر بدهند آب هاي مديترانه كم است

خبـــر چند شاخــــه ي زيتــــون خبــــر انتفاضـه و لبـنان

مستي و مي روي به جانب چپ، مستي و مي روي به جانب راست

گــــاه مثل مقاله اي در شـرق گـــاه چـــــون سرمقاله ي كيهـــــان!!

ماه مرداد بي تو مي گذرد حيف اين هفت تيـر خالي نيست
من خودم پيش پيش مي ميرم ديگر اين قدر ماشه را نچكان

آرش پورعلیزاده

شعر كامل در ادامه مطلب

431


آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست


دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست


ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست

آن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

«بادا» مباد گشت و «مبادا»‌به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست


قيصر امين پور

361

باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش

در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
...
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !

آویخته از گردن من شاه‌کلیدی

این کاخ کهن بی که دری داشته باشد

سردرگمی‌ام داد گره در گره اندوه

خوش‌بخت کلافی که سری داشته باشد !


حسین جنتی

360

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم !

فرامرز عرب عامری

شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

359

دیگر زمان زلف پریشان گذشته است

تاریخ مصرف دل انسان گذشته است

در عصر ما فجیع‌تر از طرح تیر و قلب
عکس گلوله‌ای است که از نان گذشته است


  غلامرضا طریقی

شعر کامل ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

358

نشسته اند ملخ هاي شك به برگ يقينم

ببين چه زرد مرا مي جوند- سبز ترينم

ببين چگونه مرا ابر كرد – خاطره هايي

كه در يكايك ِشان مي شد آفتاب ببينم

شكستني شده ام اعتراف مي كنم اما

ز جنس شيشه ي عمرِ توام مزن به زمينم

براي پر زدن از تو خوشا مرام ِ عقابان

كبوترانه چرا بايد از تو دانه بچينم؟!


نمي رسند به هم دستِ اشتياقِ تو و من

كه تو هميشه هماني كه من هميشه همينم


محمدعلی بهمنی

همش شاه بیته


352

گر چه چون موج مرا شوق ز ود رستن بود              

موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود

یک دم آرام ندیـدم دل خـود را همـه عمــر                     

بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

خواستــــم از تو به غیـر از تـو نخواهم اما

 خواستنهــا همه موقوف توانســــتن بود

کاش از روز ازل هیــچ نمی دانستـــم                        

 که هبوط ابدم از پی دانســتـــن بود

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت        

همه طول سفر یک چمدان بستن بود


قیصر امین پور

349

دو نيمه كرد مرا ، پس تو را كشيد از من

پس از كنار تو اين سوي تر كشيد مرا !

من و تو را دو پرنده كشيد در دو قفس !

خوشش نيامد ! بي بال و پر كشيد مرا !

خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد

دگر كشيد تو را و دگر كشيد مرا !

رها شديم تو ماهي شدي و من سنگي

نظاره تو به خون جگر كشيد مرا

خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد

پدر كشيد تو را و پسر كشيد مرا !

خوشش نيامد ، اين بار از تو دشتي ساخت

به خاطر تو نسيم سحر كشيد مرا !

خوشش نيامد خط خط خط زد اينها را !

يك استكان چاي ، از خير و شر كشيد مرا !


تو را شكر كرد و در ذره هاي من حل كرد

سپس به سمت لبش برد و … سر كشيد مرا


سید رضا محمدی شاعر افغان

شعر کامل ادامه مطلب

این لینک را هم مطالعه بفرمایید

ادامه نوشته