892

شنيدم چون قوي زيبـا بميرد
فريبـــــنده زاد و فريبـــا بميرد
...
تو درياي من بودي آغــــوش وا کن
که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد
مهدی حمیدی شیرازی
شعر كامل ادامه مطلب
عكس:lara zankoul
شنيدم چون قوي زيبـا بميرد
فريبـــــنده زاد و فريبـــا بميرد
...
تو درياي من بودي آغــــوش وا کن
که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد
مهدی حمیدی شیرازی
شعر كامل ادامه مطلب
عكس:lara zankoul
تو كه يك گوشه چشمت غم عالم ببرد
حيف باشد كه تو باشي و مرا غم ببرد
نيست ديگر به خرابات خرابي چون من
باز خواهي كه مرا ســــيل دمادم ببرد
عماد خراساني
شعر كامل ادامه مطلب
تصوير:(Antonio João Santos (toinjoints
چه حسن اتفاقی ! اشتــراک ما پریشـــــانی سـت
که هم موی تو و هم بغض من، آري شانه می خواهد
سجاد رشیدی پور
شعر كامل ادامه مطلب
عكس:Dmitry Ageev
به درد سفره ی آغوش من نخواهد خورد
تنی کــه هر شبه مهمان این و آن باشد
کنــون کــه شانه ی تو لایق سر من نیست
همان خوش است که بالشت دیگران باشد
علي اكبر ياغي تبار
شعركامل ادامه مطلب
مادرم گفت: دل نبند و برو، هرکجا روی نازنینی هست
آه مادر، دلم زدستم رفت، ختم امن یجیب می خواهم!
پدرم گفت: بچه جان بس کن! حرفهای عجیب می شنوم!
آه آری پدر، عجیب، عجیب، خاطرش را عجیب می خواهم!!
حسين جنتي
شعر كامل ادامه مطلب
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هرکس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهی بامی که پریدیم، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم
وحشی
پ.ن: وقتي بچه بودم زمستون كه مي شد يه چراغ علاء الدين مي ذاشتيم تو اتاق كه گاهي بوي نفتش اتاقو بر ميداشت و باقي فصل سرما رو دور اون چراغ حلقه مي زديم .روش شلغم مي ذاشت مادرم .يا بعضي وقتا كه از كوچه ميومديم پامونو مي چسبونديم بهش گرم شيم.ما سه گا يا دستگاه ويديو نداشتيم يا حتي از اين ميمونايي كه طبل ميزد يا اون پسرك لباس زردي كه شلوارشو مي كشيد پايين ،توش آب مي ريختن جيش مي كرد.من يه بلوز بافتني سبز و زرد داشتم كه روش عكس خرگوش يا يه چنين چيزي داشت و عاشق اين بودم كه زمستون بشه اونو بپوشم .يه بار مادرم گفت آدم بايد از بهترين چيزش انفاق كنه .من تا مدتها غصه ي انفاق اون لباسو مي خوردم.
من هيچ وقت حسرت و حسادت داشتن چيزيو تو زندگيم نخوردم .شايد غبطه خوردم و نمي تونم با اطمينان بگم حسرت نخوردم ولي با اطمينان مي تونم بگم هيچ وقت حسادت نكردم. چون معتقدم وقتي بهترين ها رو براي ديگران بخواي خدا هم بهترين ها رو براي تو مي خواد.
ديروز كسي بهم گفت :" من كودكيم خوب نبود . كامپيوتر نداشتم "
نتونستم درك كنم كودكي چه ربطي به كامپيوتر داره؟ نسل ما نصف بيشتر كارتونهاي دوران كودكيشو تو تلويزيون سياه سفيد ديد ولي تو شادي بزرگ شد . بعضي وقتا ته دلم آرزوي همون اتاق و چراغ علاء الدين و دور چراغ مشق نوشتن برادرامو مي كنه.
2. اين آدمايي كه بچه مي بينن ذوق مي كنن مي پرن بغلش مي كنن قربون صدقه مي رن .اين آدما رو جايي ديدين يا اگه دارين از دستش ندين ،زندگي با وجودشون قشنگتره.
"توبه" گیریم که باز است درش ، سودش چیست؟
مــن کـه اقــــــرار ندارم به پشیــــمانی خویـــش ..
حسین زحمتكش
پ.ن:پيشنهاد گوشنواز
حیف مـوهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد
جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد!
اهل سیگار نیستم امــا بگذار این مسافـــر خسته
نخ پیراهن تو را گاهی بعد چای، از سر هوس بکشد !!
مجيد آژ
نقاشی آب رنگ از Lana Khavronenko
شعر كامل ادامه مطلب
پـرشــور پـر شــراره پنـجاه سال دیگـر
عاشـق تر از همـاره پنـجاه سـال دیگـر
در گنـجـه مي گـذارم دل را کـه نـو بمــانـد
تا لحظــه قــرار ِ پنـجاه سـال دیگــر
از شیـک پـوش امــروز، مـانـده اسـت پیـرمـــردي
بـا یک لبـاس پـاره پنـجاه سـال دیگـر
مــن حـدس یک منجـم با ســوي چشــم امــروز
تـو کشـف یک ستـاره پنـجاه سـال دیگـر
کافـور و سـدر مـرغـوب در حـد پنـج بسـتـه
چلـوار یک قـواره پنـجاه سـال دیگـر
پنـجاه رفـت و حالا هـم سـن مرگـم اما
مي خواهمـت دوباره پنـجاه سـال دیگـر
مهدي عابدي
پ.ن:
امروز يكي از اقواممان توي يكي از خيابانهاي تهران سكته كرد و افتاد به حال خودش و مردم نگاه كردند تا بميرد .مي دانيد كوفه شهر بد شانسي است كه اسمش اين قدر در تاريخ بد در رفته وگرنه مي توانست جاي آن همين تهران خودمان ...
زني را ديدم كه زير لب زمزمه مي كرد :كاش از ياران حسين بوديم.ته دلم مي گفتم :نبوديم .نبوديم
2. با همسرم صحبت مي كرديم كه دوست داريم چطور بميريم؟
يادمه يه فيلم ديده بودم ...اسمش يادم نيست .دختر توي فيلم خودش را انداخت روي ريل مترو كه كسي را نجات دهد كه زير قطار رفت.از همانجا دلم خواست به اين سبك بميرم.وقت مرگ قسمت قطعي و سرنوشت محتوم همگي ماست (يكي با سكته،يكي در تصادف ،يكي در بيماري ).پس كاش با مرگمان كسي بماند .
« رفــاه ِ» دست های تو شنیده ام به تازگی
برای جــذب مشتری « بغـــل » ارائه می کند
كاظم بهمني
بلند موی و پریشان، ولی به لب لبخند
چقدر زود به دیوانه ها شدم مانند!
تمام شهر قسم میخورند ضدّ منی
ولی به نام تو هر روز میخورم سوگند
چرا دو خط موازی همیشه غم دارند؟
نمیرسند ولی تا ابد کنار همند
نگاه کردی و گفتی: تو جَلد قلب منی
برو! بپر که رهایی پرندهی در بند
امید شاخهی گل هم وصال با خاک است
تو خاک و شاخهی گل را زدی به هم پیوند
مجید صحراکارها
پ.ن: من موندم تو اين فيلم ماتادور چطور يارو خودش خوشحال و خندان از ماشين پرت مي كنه پايين بعد لباسشو مي تكونه و به راهش ادامه مي ده؟
من يك بار از سرويس دانشگاه كه سرعت هم نداشت افتادم پايين ،خوردم زمين شتلق صدا دادم و تا چند لحظه عين ستاره دريايي پخش زمين بودم. جلوي يك اكيپ دانشجو. تا چند وقت هم تو خونه راه مي رفتم و تا مامانم مي گفت امروز ناهار با تو سريع مي گفتم" آره ديگه از ماشين افتادم. بد جورم كوفته شدم. يعني موندم چطوري پام نشكست..." و ژست "قهرمانان، دلاوران " به خودم مي گرفتم تا مادرم از صرافت بيفتد.در كل اگر بخوام بگم چيز خوبيه.كاربرديه.
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غــــم فــــــرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
بـــه تــــو اصرار نکرده است فـــرآیندش را
قلب ِ من موقع اهدا به تـــو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقـــان بــه تو این بندش را :
«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گــم کرد خداوندش را »
كاظم بهمني
شعر كامل ادامه مطلب
گیسو به هم بریز
و جهانی ز هم بپاش
معشوقه بودن است
و" بریز و بپاش "ها .
حسین زحمتکش
شعر كامل ادامه مطلب
فكر كن سفره ماهي پيري ، كه تنش خسته از پذيرايي است
با چه انگيزه از ته دريـــــــا ، مرد صياد را صــــــدا بزند
وقطاري به سمت او راهي است...خنده دار است دست و پا بزند
زندگي رو به قبله خوابيده ، مرگ همبستر قديمي اوست
زندگي تشنه ي همآغوشي است ، يك نفر مرگ را صدا بزند
سعيد حيدري
شعر كامل ادامه مطلب
بستگی دارد که از « زندان» چه تعریفی کنیم
هیچ کس در هیچ جای این جهان آزاد نیست
زود دانستند این دنیا تماشایی نبود
کس از آغاز تولد کور مادرزاد نیست
حتم دارم تا شکوه کاخ ساسانی به جاست
گوشه ای از چشم شیرین قسمت فرهاد نیست
اصغر عظیمی مهر
اين غزل زيبا ادامه مطلب
از جنس خاک این حوالی نیست،خاکی که دنیا بر سرم کرده!
کلّ پزشکان حرفشان این بود: احساس در جسمم ورم کرده
دیوار، قابِ عکس گیجم را مثل لحاف انداخته رویش!
آنقدر از تو دور ماندم که ،آغوش دیوار از برم کرده
اميد صباغ نو
1.بلا همیشه که بد نیست،راستی دیدی؟
تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم
2.تب ندارم که هذیان بگویم،با تو هر لحظه یک اتفاق است
دیگر اصلا تعجب ندارد زیر چتر تو باران بیاید
مهدي فرجي
درخت بود و تو بودی و باد، سرگردان
شعر كامل ادامه مطلب
...
کنون که آخر پیری نمانده دندانی
غزال خوش خط و خالی شکار کرده دلم
دلم شکسته هوای انار کرده دلم .
سعيد بيابانكي
شعركامل ادامه مطلب
زندگی بعداز تو را آن بی گناهی که تنش
نیمه جان ماندست روی دار میفهمد فقط
...
حرف دکترها قبول آرام میگیرم ولی
حرف یک بیمار را بیمار می فهمد فقط
تنشه ی یک لحظه دیدار تو ام...حال مرا
روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط
مهدی نور قربانی
شعر كامل ادامه مطلب
دانلود آهنگ تنهاترين عاشق رضا روح پرور
پایان گره، همیشه گره، ابتدا گره...
مفعول فاعلات مفاعیل فا... گره
من بودم و خیال دل انگیز او شدن
او بود و فکر پر زدن از... سالها گره!
مانند زندگی که فقط یک بهانه بود
یا نقطه تلاقی دلهای ما: " گره "
دنیای ساده دل من هم بهانه بود
یک ریسمان سست... و تا انتها گره
این رسم زندگیست که باید عبور کرد
تا لحظه ای که خورد به یک آشنا، گره!
فال مرا بگیر عجوز جهنمی!
مرگست؟ زندگیست؟ جداییست؟ یا... گره؟
دیگر نمی کشید، ولی حیف! پاره شد!
دنیای ما که بود به هم وصل، با گره!
آزاد شد از آن قفس و روز او هنوز
هر لحظه میزند به شب خود مرا گره
در لابلای تلخی خود، طعم شهد داشت
تقدیر من که خورد به شعر خدا... گره
معشوق زنده ماند... وعاشق، تمام شد
هر دفعه با جدایی و این بار : با گره!
سمانه رضایی
عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها
سورنا جوکار
پ.ن:مدتی اینترنت ندارم و شرمنده از تاخیری که در تایید نظرات ایجاد شده.
شهید نیستم اما تو کوچهی خود را
به پاسِ این همه سرگشتگی به نامم کن!
عليرضا بديع
شادی برای تو غم عالم برای من
از ماه های سال، محرم برای من
آوای آسمانی داوود مال تو
خاموشی مقدس مریم برای من
از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من
بی مهری است رسم محبت برای تو
تنهایی است مونس و همدم برای من
این زخم ها معلم خندیدن من اند
حیرانم از ترحم مرهم برای من
یوسف که نیستم ولی آن بنده ام که هیچ
نگذاشته ست صاحب من کم برای من
بگذار عمر در گذر عشق طی شود
حتی اگر نشد که تو یک دم برای من...
ميلاد عرفان پور
یک لحظه زندگی تو از دست می رود
وقتی کسی که هستی ِ تو هست، می رود
شاید که اندکی بنشـیند کنار تو
اما کسی که بار سفر بست، می رود
کی می شود برابر تصمیمش ایستاد؟
تیری که بی ملاحظه از شست می رود
آن کس که دل بریده، تو پا هم ببرّی اش
چون طفلی از کنارتو با دست می رود!
"رفتن" همیشه راهِ رسیدن نبوده است
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود...
علی حیات بخش
دكلمه زيباي اين شعر در اينجا
همیشه در دل همدیگریم و دور از هم
چقدر خاطره داریم با مرور از هم
دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم
نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم
تو من ، تو من ، تو منی ، من تو ، من تو ، من تو شدم
اگر چه مرگ جدامان کند به زور از هم
نه ، تن نده پری من ! تو ورد ها بلدی
بخوان که پاره شود بند های تور از هم
نه ، مثل ریل نه ... فکر دوباره آمدنیم
شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم
مهدی فرجی
شور دیدارت اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب،
اما نه شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
فاضل نظری
از مجموعه شعر"ضد"
شعر كامل ادامه مطلب
این گناه است ولی جان تو عادت كردم
جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم
گرچه گلدان من از خشك شدن میترسد
به ته خالی لیوان تو عادت كردم
دستم اندازهی یك لمسِ بهاری سبز است
بسكه بیپرده به دستان تو عادت كردم
ماندهام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت كردم
علیاکبر رشیدی
و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند
فاضل نظری
فضای خانه که از خندههای ما گرم است
چه عاشقانه نفس میکشم!، هوا گرم است
دوباره «دیدهامت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیدهام ترا» گرم است
بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است
من و تو اهل بهشتیم اگرچه میگویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
...
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه میگویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
چشــم هاي تو قهوه ي ترک اسـت ابروانــت هواي کردستان
خنده هايت کلوچه ي فومن گريه هاي تو چاي لاهيجان
ساحل انزلي ست چشمانت موج ها آبروت را بردند
تن داغ تو ماسه ي درياست توي گرماي ظهر تابستان
خبر يک تصادف خونين عصر يک روز جاده ي تهران
خبــر دستگيــري صدام مثـــل يک انفجـــار در بغدادخبر دستگيري يک صرب توي شبه جزيزه ي بالكان
آن چنان تشنه ام اگر بدهند آب هاي مديترانه كم استخبـــر چند شاخــــه ي زيتــــون خبــــر انتفاضـه و لبـنان
مستي و مي روي به جانب چپ، مستي و مي روي به جانب راستگــــاه مثل مقاله اي در شـرق گـــاه چـــــون سرمقاله ي كيهـــــان!!
ماه مرداد بي تو مي گذرد حيف اين هفت تيـر خالي نيستآرش پورعلیزاده
شعر كامل در ادامه مطلب
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
قيصر امين پور
حسین جنتی
فرامرز عرب عامری
شعر کامل ادامه مطلب
دیگر زمان زلف پریشان گذشته است
تاریخ مصرف دل انسان گذشته استغلامرضا طریقی
شعر کامل ادامه ی مطلب
نشسته اند ملخ هاي شك به برگ يقينم
ببين چه زرد مرا مي جوند- سبز ترينم
ببين چگونه مرا ابر كرد – خاطره هايي
كه در يكايك ِشان مي شد آفتاب ببينم
شكستني شده ام اعتراف مي كنم اما
ز جنس شيشه ي عمرِ توام مزن به زمينم
براي پر زدن از تو خوشا مرام ِ عقابان
كبوترانه چرا بايد از تو دانه بچينم؟!
نمي رسند به هم دستِ اشتياقِ تو و من
كه تو هميشه هماني كه من هميشه همينم
محمدعلی بهمنی
همش شاه بیته
گر چه چون موج مرا شوق ز ود رستن بود
موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود
یک دم آرام ندیـدم دل خـود را همـه عمــر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستــــم از تو به غیـر از تـو نخواهم اما
خواستنهــا همه موقوف توانســــتن بود
کاش از روز ازل هیــچ نمی دانستـــم
که هبوط ابدم از پی دانســتـــن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه طول سفر یک چمدان بستن بود
قیصر امین پور
دو نيمه كرد مرا ، پس تو را كشيد از من
پس از كنار تو اين سوي تر كشيد مرا !من و تو را دو پرنده كشيد در دو قفس !
خوشش نيامد ! بي بال و پر كشيد مرا !
خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد
دگر كشيد تو را و دگر كشيد مرا !
رها شديم تو ماهي شدي و من سنگي
نظاره تو به خون جگر كشيد مرا
خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد
پدر كشيد تو را و پسر كشيد مرا !
خوشش نيامد ، اين بار از تو دشتي ساخت
به خاطر تو نسيم سحر كشيد مرا !
خوشش نيامد خط خط خط زد اينها را !
يك استكان چاي ، از خير و شر كشيد مرا !
تو را شكر كرد و در ذره هاي من حل كرد
سپس به سمت لبش برد و … سر كشيد مرا
سید رضا محمدی شاعر افغان
شعر کامل ادامه مطلب
این لینک را هم مطالعه بفرمایید