173

چکمهای نا امید در گل باش!
برف یکریز و سرد میبارید
مادرم گریه کرد: عاقل باش!
بادبادک فروش غمگینم!
هستیام را به باد دادم... باد...
کاری از عشق بر نمیاید
مرگ ما را نجات خواهد داد
زهرا معتمدی
شعر کامل ادامه مطلب
+ نوشته شده در جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰ ساعت توسط بانو
|
شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.