656



منم!

پرافتاده ي پرنده اي كه پرواز كرده است.


عليرضا روشن

416

مثل ِ پیرمرد ِ متولد ِ 1300
نه لباس ِ سربازی‌ام مانده است نه فرمانده‌ام
نه متفقین مانده‌اند نه روسپی‌های لهستانی
نه پل ِ عابر ِ پیاده‌ی ِ مخبرالدوله / نه عابرهایش
نه آن دخترکی که دستش در دست ِ مادر ِ نان ِ سنگک در دست
نه نان و نه نانواها
نه همبازی و همپالکی‌هایم
مثل ِ پیرمرد ِ متولد ِ 1300
از من
تنهایی مانده است

عليرضا روشن


402

جایی که معیار پرنده
طعم کباب اوست
پرواز
نقش لعاب است
بر کاسه های خورش!


علیرضا روشن

390

فصل عوض می‌شود
جای آلو را 
خرمالو می‌گیرد
جای دلتنگی را
دلتنگی


علیرضا روشن

331

به خودت نگیر شیشه‌ی پنجره

 تمیزت می‌کنند که کوه را بی‌غبار ببینند

 و آسمان را بی‌ لکه

 به خودت نگیر شیشه

تمیزت می‌کنند

 که دیده نشوی .


 عليرضا روشن

311

در شعرهاي ِ من
ممكن است ماه
راه شود
و كوه
دريا
اما درد
كماكان
همان است كه بود

علیرضا روشن

259

اندوه
شعر نیست
اندوه
آدمی‌ست
كه شعر می‌گوید

علیرضا روشن

246

انسان

موجودی‌ست که

گاهی سیگار.

گاهی درد می‌کشد

انسان موجودی‌ست که گاهی

سیگار را

با درد می‌کشد!!


علیرضا روشن

234

منم اناری در هنگامه ی ِ پوسیدن !

تا دورم نینداخته اند

صورتم را به دو دست بگیر

و لب‌هایم را بمک !



علیرضا روشن

194

آدم را گفت

هبوط تو موقت است

به من باز می گردی

آدم اما خانه ساخت

ما آب را برای گریستن  نوشیده ایم.


علیرضا روشن

192

یقه بالا می‌دهیم
دست‌ها در جیب
سیگار به ته رسیده میان ِ لب
به دیوار تکیه می‌دهیم
نه که کارآگاه باشیم یا عضو مافیا
نه
بدبختیم


علیرضا روشن