218
1.می آیی
با چشم هایی که از آتش اند و آب
و کنار شعرم می نشینی
افسوس دست هایم
کودکی است که هنوز -
زبان باز نکرده است
2.
با هم به غروب رسيدیم
- من و خورشيد
کنار موج های بازيگوش دريا
لطفا قايق رابه سمت ساحل بياوريد
آسمان می خواهدپياده شود
رضوان ابوترابی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۰ ساعت توسط بانو
|