249

حتی حبابهای کوچک چایی هم
بیهوده نیستند
بیهوده نیست که سیگار میکشی
و لبخندهایت تلخ میشود
نمیشود برگشت
و رد پاییز را
از نیمکتهای خیس
برداشت
نمیبینمت
نه توی حلقههای خاکستری دود
نه انتهای قهوهای فنجان
نه توی دایرهای که
قسمتام نبود !
چهارشنبه بود
من نام تمام نیمکتها را
چهارشنبهای گذاشتم که نیامدی
چای سرد شد چهارشنبه بود
تلختر شدم چهارشنبه بود
حتی چهارشنبه بود که ما
از کنار هم گذشتیم
و من از خانه دورتر شدم
از چارخانهی پیراهنت
هنوز فکر میکنم
میتوانستم توی دایرهها چرخ بزنم
انگشتم را توی حلقههای دود فرو ببرم
با چهارشنبه و تو
عکسهای یادگاری خوشحال بگیرم
هنوز فکر میکنم
توی چارخانهی پیراهنت
خوشبخت میشدم .
ناهید عرجونی

شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.