864

تا کی رم کردن آهو ها را

در چشمانت ببینم و آه بکشم؟

عشق

جرات می خواهد عزیزم...

می روم پلنگی دست و پا کنم!

 

جليل صفربيگي

626

مصراع نخست: من تو را می‌بوسم

در مصرع بعد هم تو را می‌بوسم

ایراد ندارد! به کسی چه! اصلا

شعر خودم است من تو را می‌بوسم!


    جلیل صفربیگی

544

با دیدن تو دست و دلم می لرزد

زیبایی تو چقدر وحشتناک است

انگار که چاره ای ندارم دیگر

دختر!پدر تو بود چوپان می خواست؟

*

من آمده ام که با تو راهی بشوم

آنی که تو از دلم بخواهی بشوم

دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!

می خواهم از این به بعد ماهی بشوم

جليل صفربيگي

520


داشتم می‌رفتم و دختری که جلوتر از من عاشق ...

موهای‌ش
موهای‌ش
موهای‌ش
چه معجزه‌ای
بوسعید از دهانش می‌آمد
اشهد ان لا لا لا
بخوابش هم نمی‌دیدم
در شط گیسوانش گشتم
گشتم
گشتم
برنگشتم
با بایزید شهید شدم
در لامصب لب‌هایش ...


جليل صفربيگي

465

 در وصف تو از ازل کم آورده دلم

اندازه ی صد غزل کم اورده دلم

در عشق تو  من ماهی خردی هستم

دریایی تو! بغل  کم  آورده  دلم


جليل صفر بيگي

411

از شنبه درون خود تلنبار شدیم

تا آخر پنـــج‌شنبه تکرار شدیم

 
خیرِ ســـــرمان منـتظر دیداریم

جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم!


جليل صفر بيگي

366

پرواز چه لذتی دارد؟

وقتی

زنبور کارگری باشی

که نتوانی

عاشق ملکه بشوی؟


جلیل صفر بیگی

212

در آب که شستی تن بی تابت را

دیدند تمام رودها خوابت را

لبهام به شکل بوسه – ماهی شده اند

بنداز درون آب قلابت را


جلیل صفر بیگی

211

ملواني شوريده
خلباني سر به هوا
شاعري عاشق
قصابي دل رحم
کارگري ساده
...
آدم هاي زيادي در من هستند
که عاشق هيچ کدام شان نيستي


جلیل صفر بیگی

197

لنگه های چوبی در حیاطمان،گرچه کهنه اند

جیر جیر می کنند

اما محکمند

خوش به حالشان که لنگه ی همند!


جلیل صفر بیگی

193

به تو فکر می کنم و

پشت فرمان ماشینم هستم

مردی به تو فکر می کندو

از خیابان رد...

چه تصادف قشنگی!


جلیل سفر بیگی

107

من با تو چقدر ساده رفتم بر باد

تو نام مرا چه زود بردی از یاد

من حبه‌ی قند کوچکی بودم که

از دست تو در پیاله‌ی چای افتاد


جلیل صفربیگی

98

تا کی رم کردن آهو ها را در چشمانت ببینم و آه بکشم؟

عشق جرات می خواهد عزیزم...

می روم پلنگی دست و پا کنم!


جليل صفربيگي

63

ما دردسری برای همسایه شدیم

همسایه ی بی نوای همسایه شدیم

از بس به کباب دلمان بو بردند

شرمنده ی گربه های همسایه شدیم


جليل صفر بيگي

42

بر هر چه به غير عشق پا بگذاريد 
دست دل خويش در حنا بگذاريد 
عاشق بشويد، مردم! عاشق بشويد 
يك نام خوش از خويش به جا بگذاريد 


جلیل صفربیگی

118

بالشم پر در آورده برای موهات

خوابی که بغلم کرده

بوی تو را دارد

رویایت

تا چند خواب آن‌طرفتر را دیوانه کرده

بغلی کرده‌ای مرا

رویایم را خیس می‌کنم!

جلیل صفر بیگی