947

آلزايمر كه بگيرم

يادم نمي آيد

موهاي دخترم بلند بود يا كوتاه

پسرم سبزه بود يا سفيد

اما تو زيبا مي خنديدي

 

حافظه ساداتي

عكس:Katie Gnatowski

 

862

 

دلم بی تو
خزر است
راه به آبهای آزاد ندارد!

عباس حسين نژاد

عكس:kyle thompson

853

من تماشای تو می کردم و غافل بودم

کز تماشای تو خلقی به تماشای منند

 

هوشنگ ابتهاج

713


مرا ببوس
روزهای سختی در پيش است.
بگذار تو را،
كمی پس‌انداز كنم!

رضا كاظمی

643



تو

رنگ می‌دهی
به لباسی که می‌پوشی
بو می‌دهی
به عطری که می‌زنی
معنا می‌دهی
به کلمه‌های بی‌ربطی
که شعرهای من می‌شوند …


ساره دستاران

633

بوی تو می آید. 

و من مدام فکر می کنم. 

باید در آغوش کشیده شوم.

 

آبا عابدين

 

632



اگر او برای تو ساخته شده ...

من 
برای تو ویـران شده ام !!


مهران پیرستانی

623

پاییز پنجره ای ست

که از اتاق من
به هوای تو باز می شود...
 

کامران رسول زاده


پ.ن:شانه های تو بوی مزرعه قهوه می دهد/ تمام بی خوابی های من تقصیر توست/ای لعنتی دوست داشتنی ...

 نسرین بهجتی

566


انگشتانت
بوی انار می دهند
بهشت را
دانه
دانه
بر لبانم بگذار


فريده برازجاني

554


وقتی تو

به دوزخ می روی
بهشت
به چه کار من می آید!

شهین منصوری آرانی

552



روزگاری است که دنبال کلیدند همه

تو ولی

قـفـل‌تر باش مرا.


سيد علي ميرافضلي

540

از کویر آمده‌ام

چشمم از خاطره‌ی ریگ پر است
ابر من باش و دلم را بتکان


سیدعلی میرافضلی

510

 این  همه  زمستان  نبودنت  را 

مثل  رو سیاهی  به  زغال

  تنهایی  به  من  مانده ...  


فرشید فرهادی 

508

تــو جــانمــی 

چــه خــوش اســت

وقتــی بــه لبــم مــی‌رســی ...  


مجتبی حسن زاده

507


آن پیرهن قــرمــز پولک دارت را بپوش

و مثل یک ماهی

به آغوش من بیا

من هنوز دریا دریا

تو را دوست دارم ...


مهشید سادات

505

صیاد که تو باشی
طعمه هم نمی خواهم
فقط بنشین کنار رود
و نامم را صدا بزن...

 


بهار منصوری

 

498


" تو بگو چگونه نخندم


وقتی دستانت قفل شده در دستانم،

وقتی گونه هایت

                  به زانو درآورده اند

                                         درخت سیب حیاط را،

وقتی تکلیف دلت

                از روز برایم روشن تر است،"


                       مهدي اسلامي


495

...

آهوی چشمت شبی از بیشه ام رد گشت و بعد

بَبـرِ تـنها مانــده‏ ی مـازنــدرانـــم را گرفت

لَـخت لــختِ دردهــایم در گـلویم گیر کرد 

حرف حرف اســم تـو وقتی دهـانم را گرفت

شاعری با چشم خود می دید جانش می رود 

من ولی دیدم که یک بیگانه جانم را گرفت. 


امیر حسین خوش حال



ادامه نوشته

493

همه‌ی آنهایی که مرا می‌شناسند 

می‌دانند چه آدم حسودی هستم ؛

و همه‌ی آنهایی که تو را می‌شناسند ...

لعنت به همه آنهایی که تو را می‌شناسند !  


نزار قبانی

482


چشــم هاي تو قهوه ي ترک اسـت ابروانــت هواي کردستان

خنده هايت کلوچه ي فومن گريه هاي تو چاي لاهيجان

ساحل انزلي ست چشمانت موج ها آبروت را بردند

تن داغ تو ماسه ي درياست توي گرماي ظهر تابستان


اي درخت مبــارک نارنـــج تــــو چــــراغ محــله ي مـــايــي

مرد همسايه ي شما دزد است شاخه ات را براي من بتکان

مثل اخبار تازه مي ماني كه به چشم كسي نيامده اي

نكند ناگهــان يكي برسد برساند تـــو را به گوش جهان


خبــر قتل عام آدم ها صبــح يک روز در مزارشريف

خبر يک تصادف خونين عصر يک روز جاده ي تهران

خبــر دستگيــري صدام مثـــل يک انفجـــار در بغداد

خبر دستگيري يک صرب توي شبه جزيزه ي بالكان

آن چنان تشنه ام اگر بدهند آب هاي مديترانه كم است

خبـــر چند شاخــــه ي زيتــــون خبــــر انتفاضـه و لبـنان

مستي و مي روي به جانب چپ، مستي و مي روي به جانب راست

گــــاه مثل مقاله اي در شـرق گـــاه چـــــون سرمقاله ي كيهـــــان!!

ماه مرداد بي تو مي گذرد حيف اين هفت تيـر خالي نيست
من خودم پيش پيش مي ميرم ديگر اين قدر ماشه را نچكان

آرش پورعلیزاده

شعر كامل در ادامه مطلب

473

ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد
دوباره دوام می آورد
اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است

شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت!
برتولت برشت

465

 در وصف تو از ازل کم آورده دلم

اندازه ی صد غزل کم اورده دلم

در عشق تو  من ماهی خردی هستم

دریایی تو! بغل  کم  آورده  دلم


جليل صفر بيگي

356

هربار

که تصمیم به پرهیز گرفته ام

دستی

مرا به لبهایِ شیرینِ تو

زنجیر کرده است؛  

من می ترسم

از سرطانی که در بوسیدن توست .


کامران فریدی

348

گفتی می‌آیی
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
که لذت باران‌های بی‌هنگام را می‌برد
گفتی می‌آیی
و یاد تمام روزهایی افتادم
که بیهوده چتر برداشته بودم.


لیلا کردبچه

345

...

می خواهم قبض جریمه سنگینی باشم

روی شیشه ی ماشینت
آنقدر سنگین

که نتوانی پرداخت کنی

تا پیشت بمانم …


مجتبی دارابی

شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

336

گردباد که آمد

همه چیز را با خود برد

جز درخت یادت

که ریشه در زمین داشت!


علی بلیغی

220

یک بار

با قطار آمدی


صد بار


... پی هر قطار


دل ما تنگ می شود.


رحیم مجیدی

176

دل که می گیرد

تاوان ِ دلی ست


که تو می گیری


باقی


حاشیه ی رودی ست


روان


که تنها


مرا در تو


دور می کند.



ایرج صف شکن

174

از تو که دور می شوم
کوچه که هیچ!
گاهی اتوبان هم بن بست است
من رودخانه ای را می شناسم
که با دریا قهر کرد
و عاشقانه
به فاضلاب ریخت
.


مهدی موسوی


شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

173


جبر می‌گفت که فرو بروم:
چکمه‌ای نا امید در گل باش!
برف یکریز و سرد می‌بارید
مادرم گریه کرد: عاقل باش!

بادبادک فروش غمگینم!
هستی‌ام را به باد دادم... باد...
کاری از عشق بر نمی‌اید
مرگ ما را نجات خواهد داد

زهرا معتمدی

شعر کامل ادامه مطلب
ادامه نوشته

134

گاهی شلوغی پیاده رو بهانه ی خوبی ست

که دست های کسی را

برای همیشه گم کنی... 


لیلاکردبچه

132

بارانی که روزها

بالای شهر ایستاده بود

عاقبت بارید

تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی...



تکلیفِ رنگ موهات

در چشم هام روشن نبود

تکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم

و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم

تکلیفِ شمع های روی میز

روشن نبود



من و تو بارها

زمان را

در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم

و حالا زمان داشت

از ما انتقام می گرفت



در زدی

باز کردم

سلام کردی

اما صدا نداشتی

به آغوشم کشیدی

اما

سایه ات را دیدم

که دست هایش توی جیبش بود



به اتاق آمدیم

شمع ها را روشن کردم

ولی

هیچ چیز روشن نشد

نور

تاریکی را

پنهان کرده بود...



بعد

بر مبل نشستی

در مبل فرو رفتی

در مبل لرزیدی

در مبل عرق کردی



پنهانی،بر گوشه ی تقویم نوشتم:

نهنگی که در ساحل تقلا می کند

برای دیدن هیچ کس نیامده است


گروس عبدالملکیان هم زبان شعر را خوب می داند هم زبان احساس را!

130

  به تو که فکر می کنم

مورچه ها دورم جمع می شوند

رویات شیرین است

129


من خود خدايي بودم

تو را ساختم

چون به تماشايت نشستم

ويران شدم ...


 شهاب مقربین
نقاشي:
Danny O'Connor 

124

از تو

در دلم بهارها مانده است و


بر سرم زمستان ها!

احسان پرسا

98

تا کی رم کردن آهو ها را در چشمانت ببینم و آه بکشم؟

عشق جرات می خواهد عزیزم...

می روم پلنگی دست و پا کنم!


جليل صفربيگي

89

        
قایقت می شوم...بادبانم باش...

بگذار هرچه حرف پشت ِ سرمان می زنند مردم..

باد هوا شود ...دورترمان کند

رضا کاظمی

39

ظرف های ظهر را شسته ام...

چای همدم کشیده...

شام حاضر است...

تو فقط چروک درد را اطو بزن ...

38

 

چگونه میتوان به تاول های پا گفت

تمام مسیر طی شده اشتباه بود

وهم سبز


36

پرنده در مسیر سقوط به گلوله گفت:
دلت خیلی گرم است
تو هم عاشقی؟؟