947

آلزايمر كه بگيرم
يادم نمي آيد
موهاي دخترم بلند بود يا كوتاه
پسرم سبزه بود يا سفيد
اما تو زيبا مي خنديدي
حافظه ساداتي
عكس:Katie Gnatowski

آلزايمر كه بگيرم
يادم نمي آيد
موهاي دخترم بلند بود يا كوتاه
پسرم سبزه بود يا سفيد
اما تو زيبا مي خنديدي
حافظه ساداتي
عكس:Katie Gnatowski
دلم بی تو
خزر است
راه به آبهای آزاد ندارد!
عباس حسين نژاد
عكس:kyle thompson
من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند
هوشنگ ابتهاج

مرا ببوس
روزهای سختی در پيش است.
بگذار تو را،
كمی پسانداز كنم!
رضا كاظمی

تو
رنگ میدهی
به لباسی که میپوشی
بو میدهی
به عطری که میزنی
معنا میدهی
به کلمههای بیربطی
که شعرهای من میشوند …
ساره دستاران
و من مدام فکر می کنم.
باید در آغوش کشیده شوم.
آبا عابدين

پاییز پنجره ای ست
که از اتاق منکامران رسول زاده
پ.ن:شانه های تو بوی مزرعه قهوه می دهد/ تمام بی خوابی های من تقصیر توست/ای لعنتی دوست داشتنی ...
نسرین بهجتی
انگشتانت
بوی انار می دهند
بهشت را
دانه
دانه
بر لبانم بگذار
فريده برازجاني
وقتی تو

روزگاری است که دنبال کلیدند همه
تو ولیقـفـلتر باش مرا.
سيد علي ميرافضلي

از کویر آمدهام
چشمم از خاطرهی ریگ پر است
ابر من باش و دلم را بتکان
سیدعلی میرافضلی

این همه زمستان نبودنت را
مثل رو سیاهی به زغال
تنهایی به من مانده ...
فرشید فرهادی
چــه خــوش اســت
وقتــی بــه لبــم مــیرســی ...
مجتبی حسن زاده
آن پیرهن قــرمــز پولک دارت را بپوش
و مثل یک ماهی
به آغوش من بیا
من هنوز دریا دریا
تو را دوست دارم ...
مهشید سادات
بهار منصوری
" تو بگو چگونه نخندم
مهدي اسلامي
آهوی چشمت شبی از بیشه ام رد گشت و بعد
بَبـرِ تـنها مانــده ی مـازنــدرانـــم را گرفت
لَـخت لــختِ دردهــایم در گـلویم گیر کرد
حرف حرف اســم تـو وقتی دهـانم را گرفت
شاعری با چشم خود می دید جانش می رود
من ولی دیدم که یک بیگانه جانم را گرفت.
امیر حسین خوش حال
میدانند چه آدم حسودی هستم ؛
و همهی آنهایی که تو را میشناسند ...
لعنت به همه آنهایی که تو را میشناسند !
نزار قبانی

چشــم هاي تو قهوه ي ترک اسـت ابروانــت هواي کردستان
خنده هايت کلوچه ي فومن گريه هاي تو چاي لاهيجان
ساحل انزلي ست چشمانت موج ها آبروت را بردند
تن داغ تو ماسه ي درياست توي گرماي ظهر تابستان
خبر يک تصادف خونين عصر يک روز جاده ي تهران
خبــر دستگيــري صدام مثـــل يک انفجـــار در بغدادخبر دستگيري يک صرب توي شبه جزيزه ي بالكان
آن چنان تشنه ام اگر بدهند آب هاي مديترانه كم استخبـــر چند شاخــــه ي زيتــــون خبــــر انتفاضـه و لبـنان
مستي و مي روي به جانب چپ، مستي و مي روي به جانب راستگــــاه مثل مقاله اي در شـرق گـــاه چـــــون سرمقاله ي كيهـــــان!!
ماه مرداد بي تو مي گذرد حيف اين هفت تيـر خالي نيستآرش پورعلیزاده
شعر كامل در ادامه مطلب
جليل صفر بيگي
هربار
که تصمیم به پرهیز گرفته ام
دستی
مرا به لبهایِ شیرینِ تو
زنجیر کرده است؛
من می ترسم
از سرطانی که در بوسیدن توست .
کامران فریدی
لیلا کردبچه
...
می خواهم قبض جریمه سنگینی باشمروی شیشه ی ماشینت
آنقدر سنگین
که نتوانی پرداخت کنی
تا پیشت بمانم …
مجتبی دارابی
شعر کامل ادامه مطلب

گردباد که آمد
همه چیز را با خود برد
جز درخت یادت
که ریشه در زمین داشت!
علی بلیغی
رحیم مجیدی
مهدی موسوی
شعر کامل ادامه مطلب

گاهی شلوغی پیاده رو بهانه ی خوبی ست
که دست های کسی را
برای همیشه گم کنی...
لیلاکردبچه
برای دیدن هیچ کس نیامده است
گروس عبدالملکیان هم زبان شعر را خوب می داند هم زبان احساس را!
مورچه ها دورم جمع می شوند
رویات شیرین است

من خود خدايي بودم
تو را ساختم
چون به تماشايت نشستم
ويران شدم ...
عشق جرات می خواهد عزیزم...
می روم پلنگی دست و پا کنم!
جليل صفربيگي
بگذار هرچه حرف پشت ِ سرمان می زنند مردم..
باد هوا شود ...دورترمان کند
رضا کاظمی
چای همدم کشیده...
شام حاضر است...
تو فقط چروک درد را اطو بزن ...