482


چشــم هاي تو قهوه ي ترک اسـت ابروانــت هواي کردستان

خنده هايت کلوچه ي فومن گريه هاي تو چاي لاهيجان

ساحل انزلي ست چشمانت موج ها آبروت را بردند

تن داغ تو ماسه ي درياست توي گرماي ظهر تابستان


اي درخت مبــارک نارنـــج تــــو چــــراغ محــله ي مـــايــي

مرد همسايه ي شما دزد است شاخه ات را براي من بتکان

مثل اخبار تازه مي ماني كه به چشم كسي نيامده اي

نكند ناگهــان يكي برسد برساند تـــو را به گوش جهان


خبــر قتل عام آدم ها صبــح يک روز در مزارشريف

خبر يک تصادف خونين عصر يک روز جاده ي تهران

خبــر دستگيــري صدام مثـــل يک انفجـــار در بغداد

خبر دستگيري يک صرب توي شبه جزيزه ي بالكان

آن چنان تشنه ام اگر بدهند آب هاي مديترانه كم است

خبـــر چند شاخــــه ي زيتــــون خبــــر انتفاضـه و لبـنان

مستي و مي روي به جانب چپ، مستي و مي روي به جانب راست

گــــاه مثل مقاله اي در شـرق گـــاه چـــــون سرمقاله ي كيهـــــان!!

ماه مرداد بي تو مي گذرد حيف اين هفت تيـر خالي نيست
من خودم پيش پيش مي ميرم ديگر اين قدر ماشه را نچكان

آرش پورعلیزاده

شعر كامل در ادامه مطلب

432

در تو هزار مزرعه خشخاش تازه است

آدم به چشمهای تو معتاد می شود


آرش عليزاده

شعر كامل ادامه مطلب

ادامه نوشته