894

ديگران مي توانند

غم هايت را بشمرند.

اما فقط خودت مي تواني

حاصل جمع شان را بفهمي.

 

عرفان صفرپور

عكس:joan colom عكاس خياباني اسپانيايي

پ.ن: چه عكس و شعر غمگيني

 

835

ترسيده اي؟

              از كه؟

از جهان؟ 

           من جهانت

از گرسنگي؟

         من گندمت

از بيابان؟ 

        من بارانت

از زمان؟

       من كودكيت

از سرنوشت؟

              من هم از سرنوشت مي ترسم...

 

محمدماغوط

نجمه حسينيان

عكس: Liu Heung Shing ميدان تيانانمن 1989.چين

پ.ن:اين عكس و اين شعر خيلي خوبه

اينستاگرام باران هاي آرام:baranhaye.aram

834

چشم من چشم تو را ديد،ولي ديده نشد

من همانم كه پسنديد و پسنديده نشد

 

سجاد ساماني

عكس: Arkatel

625



بزرگي در تولد يك سالگي پسرش نوشت:

پسرم يك بهار ، يك تابستان ، يك پاييز و يك زمستان را ديدي

زين پس همه چيز جهان تكراريست

جز محبت و مهرباني...


پ.ن: دلم مي خواست اين جمله رو پست ثابت مي ذاشتم

538

اسمش را خودکشی نگذار ،
حتی نهنگی مثل من
که عمق اقیانوس را دیده

دل‌ش برای سواحل تو تنگ می‌شود


كامران رسول زاده

474



بوی خونم چرا تو را بر نمی‌گرداند

کوسه‌ی آب‌های گرم!


گروس عبدالملکیان

361

باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش

در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
...
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !

آویخته از گردن من شاه‌کلیدی

این کاخ کهن بی که دری داشته باشد

سردرگمی‌ام داد گره در گره اندوه

خوش‌بخت کلافی که سری داشته باشد !


حسین جنتی

307



جز روزگار من

همه چیز را سفید کرده برف.

شمس لنگرودی

214


متلاطم ...

تنها ...

بیکران ...

کاش اقیانوسی نبودم

پنجه کشان بر ساحل ...


شمس لنگرودی

173


جبر می‌گفت که فرو بروم:
چکمه‌ای نا امید در گل باش!
برف یکریز و سرد می‌بارید
مادرم گریه کرد: عاقل باش!

بادبادک فروش غمگینم!
هستی‌ام را به باد دادم... باد...
کاری از عشق بر نمی‌اید
مرگ ما را نجات خواهد داد

زهرا معتمدی

شعر کامل ادامه مطلب
ادامه نوشته

155

تو را در آغوش مي‌گيرم

اما شبيه تراشي كه مدادش را تمام خواهد كرد ،

غمگينم .


ستار جانعلی‌پور

149



نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید ..

معشوقه اش از درخت متنفر نبود

و در دفتر خاطراتش نمی نوشت :

" اشک های من هم / به زمین می افتاد

اما تو سیب را ترجیح دادی ."


هومن شریفی

143

این همه سوزن
کجا می‌فرستی؟
تکه‌تکه‌های زمین را که به هم بدوزی
باز ما خوشبخت نخواهیم بود
باران ...

نازنین رحیمی

140

تمامی مزرعه


کافـــــــر صدایش میزدند



گل آفتاب‌گردان کوچکی را که

عاشق باران شده بود ...


ناشناس

128

گرگ شنگول را خورده است

گرگ منگول را تکه تکه می کند.

بلند شو پسرم!

این قصه برای نخوابیدن است.


گروس عبدالملکیان

124

از تو

در دلم بهارها مانده است و


بر سرم زمستان ها!

احسان پرسا

123

چیز بدی نیست جنگ

شکست می‌خورم

اشغالم می‌کنی

شمس لنگرودی

113


اگر لاک‌پشت بودم

چه قدر خوش‌بخت می‌شدم

می‌توانستم

به‌آرامی از تو دور شوم

به‌آرامی ...


رسول علی پور


112

دارم فدایت می‌شوم

دکترها

نمی‌گذارند ...

2.

حتی وقتی پیاز خُرد می‌کنم

همه فکر می‌کنند

برای تو اشک می‌ریزم ...


احسان پرسا

107

من با تو چقدر ساده رفتم بر باد

تو نام مرا چه زود بردی از یاد

من حبه‌ی قند کوچکی بودم که

از دست تو در پیاله‌ی چای افتاد


جلیل صفربیگی

99

دیگر احتیاط لازم نیست ،


شکستنی ها شکست .


هر طور راحتید حمل کنید !

ناشناس

98

تا کی رم کردن آهو ها را در چشمانت ببینم و آه بکشم؟

عشق جرات می خواهد عزیزم...

می روم پلنگی دست و پا کنم!


جليل صفربيگي

95

  زنی برای اشتباه  



 اشتباه می گیری

من را با صندلی ، با در ، با دیوار

با عطر ملایم ِ زنی که توی تاکسی کنارت می نشیند

و معلوم نیست تا کدام چهارراه

فقط زنی ست که کنارت نشسته!

حساب ِ تو از همه ی خیابان ها جداست

و از همه ی بیمارستان ها،اداره ها،بانک ها

حساب ِ تو چیزی نیست

که در کرایه ی یک مسیر کوتاه ، جا شود

تو با همه ی عابران ِ پیاده فرق می کنی

و با همه ی مردها

که سیگار می کشند و از راننده تشکر می کنند

این را وقتی کنارت نشسته بودم و

برایم از عشق می گفتی ، فهمیدم

اما تو نفهمیدی

هر زنی که روسری اش قرمز بود

من نیستم!


نيلوفر اعتمادي از وبلاگ دمپايي هاي من گم شد!


93

آقای وزیر؛



باید بروی بمیری



تمامِ جادّه‌ها را هم اگر صاف کنی



او دیگر برنمی‌گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردد
!!



رضا کاظمی

پي نوشت: اين شعر واقعا زيباست!


90

دوباره سیب بچین حوا

من خسته ام

بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند

ناشناس

87

این روز ها بر روی جانم ماتیک میکشم...اخر جانم به لبم رسیده !!

ناشناس

86

در سرزمینی که سایه ی آدم های کوچک ، بزرگ باشد.... آفتاب در حال غروب است !

81

پروانه ي دلم در تاري اسير است كه عنكبوتش سير است

نه مي تواند پرواز كند

نه بميرد

80

آنچنان ساده ام
که گنجشکها هم می توانند

در جیب هایم لانه کنند

با پروانه ای سال ها دوست می شوم

برای پای مورچه ام که به گل می ماند

های های گریه می کنم

در دور و دراز باور خود

کودک می مانم

همیشه

حالا

چقدر با من رو راستی

از اینجا تا کجای دنیا برای تو بدوم

و یا با کدام شاخه ی خیانت

خودم را حلق آویز کنم

روزی وقتی که دیگر من نیستم

نمی خواهم

در پیدا و پنهان

تلخ بخندی

ویا به خنده بگویی که من

واقعا ساده بوده ام

حتی

در پیله ی تصور و تصویر...

صلصال گيلاني

...

78

خورشید را در آغوش گرفته ای  !

 پاهایت را به بوسه های دریا سپرده ای !

موهایت را به دست نسیم !

چه خوش غیرتم من !!!


 
رضا کاظمی

77

دیگر به هوای نازت ...

 هیچ مردی سر به بیابان نمیگذارد...

ساده ای لیلی جان...

اینجا مردها با یک کلیک روزی هزار بار

عاشق می شوند

74

رود راهي شد به دريا ،كوه با اندوه گفت

مي روي اما بدان دريا ز من پايين تر است


فاضل نظري

72


انگشتت را هرجای نقشه خواستی بگذار

فرقی نمی کند ...

تنهایی من عمیق ترین جای جهان است

و انگشتان تو هیچ وقت

به عمق فاجعه پی نخواهند برد.


ليلا كردبچه

شعر زيباي ديگري از همين شاعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

64

در گلوی من ابر کوچکی ست
می شود مرا بغل کنی؟
قول می دهم
گریه...
کم کند


مژگان عباسلو

62

از بهار تقويم مي ماند

از من

استخوانهايي كه تو را دوست داشتند.


الیاس علوی

60

تصويرت را در آب ديدم

تو رفتي

من به دنبال رودخانه راه افتادم


شهاب مقربین

57

سیگار روشنت را
در جنگل خشک و آشفته‌ی من انداختی
بعد
پرسیدی:
"مزاحمتان که نشدم؟"
خندیدم،
"نه! اصلا" 

 

سارا محمدی اردهالی

56

صداي قلب نيست

صداي پاي توست

كه شبها در سينه ام مي دوي

كافي ست خسته شوي

كافي ست بياستي


گروس عبدالمكيان


55

جا براي من گنجشك زياد است

ولي

به درختان خيابان تو

عادت دارم


علی اکبر رشیدی

49


يكي بود

  يكي....

من مي روم

قصه بايد آغاز شود