893

ای ســـیب ســـرخ غلت زنان در مســــیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است
...
آییــــنــه ای و آه کـه هـــرگـــــز بــرای تــــو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است
فاضل نظري
شعر كامل ادامه مطلب
عكس:joan colom عكاس خياباني اسپانيايي
ای ســـیب ســـرخ غلت زنان در مســــیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است
...
آییــــنــه ای و آه کـه هـــرگـــــز بــرای تــــو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است
فاضل نظري
شعر كامل ادامه مطلب
عكس:joan colom عكاس خياباني اسپانيايي
بیچاره آهویی که صید پنجه شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
فاضل نظري
ناگزیر از سفرم،
بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
فاضل نظري
شور دیدارت اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب،
اما نه شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
فاضل نظری
از مجموعه شعر"ضد"
شعر كامل ادامه مطلب
و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند
فاضل نظری
ما که هستیم در این دایره ی سرگردان؟
دور گردید و به ما جرات مستی نرسید
چه بگوییم به این ساقی ساغر گردان؟
این دعایی ست که رندی به من آموخته است؛
بار ما را نه بیفزا، نه سبک تر گردان
غنچه ای را که به پژمرده شدن محکوم است؛
تا شکوفا نشده بشکن و پر پر گردان
من کجا بیشتر از حق خودم خواسته ام؟؟
مرگ حق است، به من حق مرا برگردان
فاضل نظری
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
به همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده ست
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
فاضل نظری
بیچاره آهویی که صید پنجه شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
فاضل نظری
شعر کامل ادامه مطلب
زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم ؟
«بال» تنها غم ِ غربت به پرستوها داد
فاضل نظری
شعر کامل ادامه مطلب