944
من به تنگ آمده ام
از همه چيز
بگذاريد،
هــــــــــــواري بزنم!
فريدون مشيري
من به تنگ آمده ام
از همه چيز
بگذاريد،
هــــــــــــواري بزنم!
فريدون مشيري
كيستم؟
يك تكه تنهايي...
مهدي اخوان ثالث
عكس: مهدي فلاح
همه مردم شهر،
بانگ برداشته اند
كه چرا سیمان نیست!؟
و كسی فكر نكرد كه چرا ایمان نیست!
و زمانی شدهاست
كه به غیر از انسان،
هیچ چیز ارزان نیست
حميد مصدق
2. ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم/حافظ
ديگران مي توانند
غم هايت را بشمرند.
اما فقط خودت مي تواني
حاصل جمع شان را بفهمي.
عرفان صفرپور
عكس:joan colom عكاس خياباني اسپانيايي
پ.ن: چه عكس و شعر غمگيني
رضاخان هم اگر مي ديد
با چادر چه زيبايي
جهان پر مي شد از قانون
چادرهاي اجباري
مجيد تركابادي
عكس:شيرين نشاط
ﺗﻨﻬﺎﯾـﯽ ﯾﻌﻨـﯽ
ﺧﯿﺎﻝ ﺑﺮﺕ ﺩﺍﺭﺩ، ﺯﻣﯿﻦ ﻧـﮕﺬﺍﺭﺩﺕ
ﻭﺣﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪﯾﺎﻥ.
عكس:katerinaplotnikova
ديگران مي توانند
غم هايت را بشمرند.
اما فقط خودت مي تواني
حاصل جمع شان را بفهمي.
عرفان صفرپور
اينستاگرام باران هاي آرام:baranhaye.aram
عكس:michael rougier . tokyo, japan .1964
مثل یک ماهی افسرده و غمگین در آب
گریه کردم که کسی بو نبرد حتی تو
شهرام ميرزايي
عكس:Nicolas Senegas
هر که خود داند و خدای دلش
که چه دردی ست در کجای دلش
اخوان

دست شسته ام از تو.
بین من و تو...
هر آنچه بود
تیمور بود
یک پایش می لنگید...
نسيم جعفري
پيشنهاد گوشنواز:جوون مرگ رستاك (نمي دونم بلاگفا جديدا چشه؟مجبور شدم لينكو مستقيم بذارم)
trainbit.com/files/2114829884/Rastaak_-_Javoon_Marg_128.mp3

هـر جـا نَبُـوَد شـرم، بـه تـاراج رود حُسن
ویران شود آن باغ که بی در شده باشد
صائب تبريزي

خیالی نیست دیگر دردهایم را نمی گویم
به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید
اميد صباغ نو
عكس:Jenni Holma

همه ی ما
فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم
که جهان را،
بی جهت،
یک جور عجیبی
جدی گرفته ایم
سيد علي صالحي
عكس:Erik Schottstaedt

زندگی تاریک است
اما خوابم نمی برد
شبیه دو دست که مُچ انداخته اند
گاهی به پهلوی چپ می افتم
گاهی به پهلوی راست.
مجيد سعد آبادي
عكس:
chiristian hermawan

سر در گمی ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت، کلافی که سری داشته باشد
حسين جنتي
عكس: anka zhuravleva
آرامم
مثل کشتی در اعماق
و سرنوشت هیچ مسافری برایش مهم نیست
قائم ععظمی

عكس:
آندرس فرانک،هنرمند اتريشي كه يك كشتي غرق شده را تبديل به نمايشگاه هنري كرده است.

حتما نباید انار بود
دل هرکس را بفشارند
از خون سر می رود
مه سا رهنما
تـنهایی یـعنی
خیال بـرت دارد، زمـین نـگذاردت . . .
وحید محمدیان
پ.ن: با اينكه خدا يه حال اساسي بم داده ،شعر شاد پيدا نكردم.
باد تنهاست
و هر چه را بيشتر مي خواهد
بيشتر از خود دور مي كند
مهدي اشرفي
از كتاب "اتاق پرو"

اشتباه میکنند بعضی ها
که اشتباه نمیکنند!
اما كمبود بادمان مشهود است!!!
*
از آمدنت نبود كشور را سود
از رفتن تو، گره ز كاري نگشود
جز اينكه كنند مدتيمان مشغول
اين آمدن و رفتنت از بهر چه بود؟!
اميد سرابي

ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتی
با نانِ خشکِشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.
شاملو
پ.ن: مادرم ميگفت خداي بعضي از آدمها مردست خداي بعضيا زنده .خداي اونايي كه مرده نه مي بينه نه مي شنوه هر چي هم گناه كني ولي اونايي كه خداي زنده دارن هميشه مواظبن و شرم مي كنن. آشوب شد تو دلم كه جز كدومشونم؟
2.خدایا/عریان آمدم عریان میروم/ از تاریکی آمدم به تاریکی میروم / گریان آمدم / گریانم مبر ...

بی تو آن ظلمی که شادی کرد با من؛ غم نکرد
گریه هم یک ذره از اندوه هایم کم نکرد
آن قدر دنیای ما با هم تفاوت داشت که
خطبه های عقد هم ما را به هم محرم نکرد
راز دور افتادنم از خویش را از کس نپرس
هیچکس ظلمی که من بر نفس خود کردم نکرد
نیست تأثیری در ایما، لالها فهمیده اند
اینکه ده انگشت، کار یک زبان را هم نکرد
نه هراس از آتش دوزخ، نه اخراج از بهشت
آخرش هم آدمی را هیچ چیز آدم نکرد
اصغر عظيمي مهر

آدم چیست ؟!
آه و دم ...
آه از دمی که
این همه ساعت طول میکشد !
شمس لنگرودی
و برگردم ببينم كه
نيستم!
ناهيد سلطاني

محبوب من حواس ندارد ...
پاهایش را روی مین جا گذاشته است ،
و دلش را گوشه ي دل من !
محبوب گوشه دل من ...
محبوب کم حواس من ...
وقتی حافظه جهان کمتر از حواس توست ،
بیا برویم در جزیره ای که ساکنانش
فقط من و تو باشیم ...
توموهای مرا ببافی
من جوراب پشمی ترا بشکافم
و هردو لبخند بزنیم
نسرین بهجتی

1.زندگی را با چیزهای بسیار ساده پر باید کرد ؛
ساده ها سطحي نيستند.. نادر ابراهیمی
1.میبوسمت که مزّه روحم عوض شود.
سید علی میرافضلی
1.چه آرایشگر سنگدلی ست
گیسوان را ....
شیمی درمانی
2.سکوت کرده بودیم
برف میان ما
ریش سفیدی می کرد
3.من برف ندیده ام
خواهر و برادرم نیز برف ندیده اند
اما پدرمان آدم برفی بود
که در حسرت شال و کلاهی برایمان
قطره قطره آب شد
هوشنگ بهداروند
اینجـا خیلی وقت است که
بـرف نبـاریده.
میـلاد تهـرانی
خنجر زیرِ پوستم کاشتی،
فکر نمیکردی
روزی باز در آغوشت بگیرم ..
سیدمحمد مرکبیان

و خوشبختی
نقاشی باران خورده ای است
که رنگهای محوی از آن مانده...
مهرناز حسن آبادی

مرگ تنها دری است
که تا به تو فکر می کنم باز می شود
و هر بار بدم می آید از خانه ای که در آن نیستی
و بعد به هر دری می زنم عزرائیل پشتش است
و بعد
طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را
به کدام سقف بیاویزم
و تیغ یعنی این توئی که هنوز در رگ هایم جریان داری
مرگ چیزی شبیه دست های من است
که حتی با ده انگشت نمی توانند
یک ذره از گرمی دست های تو را نگه دارند
و چیزی شبیه صدایم
که هر بار دوستت دارم
تارهای صوتی ام را عنکبوت ها تنیده اند
و چه انتظار بزرگی است
اینکه بدانی پشت هر "دوستت دارم"
چقدر دوستت دارم
اینکه بدانی چگونه سالهاست
زیر لبخند میانسال مردی می پوسم
که نمی داند هنوز در رگ های من کسی هست
و هر روز جنازه ی تازه ای در من کشف می کند
لیلا کردبچه
مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف
بر لبانت نقش بست آنروز لبخندی کثیف
خوب یادم هست آن لبخند زهرآلود را
پارک ساعی، ساعت شش، عصر اسفندی کثیف
پنج ماه از بیستم اسفند تا مرداد رفت
ما جدا اما رقم میخورد پیوندی کثیف
رفتی و در نکبت تنهاییاش جان کند دل
مثل یک زندانی مسلول در بندی کثیف
بیتو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیدهای؟
آسمانی تیره، برجی کج، دماوندی کثیف
مهدي عابدي
نیکی فیروزکوهی

دلتنگی
رودی نیست که به دریا بریزد!علی شفاعت پناهی

علي صادقي