658



پـرشــور پـر شــراره پنـجاه سال دیگـر

عاشـق تر از همـاره پنـجاه سـال دیگـر

در گنـجـه مي گـذارم دل را کـه نـو بمــانـد

تا لحظــه قــرار ِ پنـجاه سـال دیگــر

از شیـک پـوش امــروز، مـانـده اسـت پیـرمـــردي

بـا یک لبـاس پـاره پنـجاه سـال دیگـر

مــن حـدس یک منجـم با ســوي چشــم امــروز

تـو کشـف یک  ستـاره پنـجاه سـال دیگـر

کافـور و سـدر مـرغـوب در حـد پنـج بسـتـه

چلـوار یک قـواره پنـجاه سـال دیگـر

پنـجاه رفـت و حالا هـم سـن مرگـم اما

مي خواهمـت دوباره پنـجاه سـال دیگـر


مهدي عابدي

494


مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف
بر لبانت نقش بست آن‌روز لبخندی کثیف

خوب یادم هست آن لبخند زهرآلود را
پارک ساعی، ساعت شش، عصر اسفندی کثیف

پنج ماه از بیستم اسفند تا مرداد رفت
ما جدا اما رقم می‌خورد پیوندی کثیف

رفتی و در نکبت تنهایی‌اش جان کند دل
مثل یک زندانی مسلول در بندی کثیف

بی‌تو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیده‌ای؟
آسمانی تیره، برجی کج، دماوندی کثیف


مهدي عابدي