941

من ديگر مجبور نيستم

ستاره هاي دوردست را

يكي يكي بشمارم.

من ديگر مجبور نيستم

به دروغ

به بعضي ها بگويم:

حالم خوب است

سيدعلي صالحي

josef koudelka

832

ترسم از اين است كه

يك شب بخواهي به خوابم بيايي

و من هم چنان به يادت

بيدار نشسته باشم.

 

سيد علي صالحي

 

704

همه ی ما
فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم
که جهان را،

              بی جهت،

                         یک جور عجیبی

                                             جدی گرفته ایم

          

                                سيد علي صالحي


عكس:Erik Schottstaedt 

676

 

 

ما را می‌گردند

می‌گویند همراه خود چه دارید؟

ما فقط

رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.
پنهان نمی‌كنیم
چمدان‌های ما سنگین است،
اما فقط
رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.


سید علی صالحی

عكس:jorge pene

وتطبيق شماره 252

605


اشتباه میکنند بعضی ها

که اشتباه نمیکنند!
باید راه افتاد
مثل رودها
که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن
هیچ ربطی به رسیدن ندارد.

سيد علي صالحی

598



آرام باش ،

حوصله کن ،
آب‌های زودگذر ،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ‌های ته جویبار شنیده‌ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته‌اند .
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد ...
حالا آرام باش
همه‌چیز درست خواهد شد ...
همه‌چیز درست خواهد شد ...



سيدعلي صالحي

567


نیامدن هزار بهانه می خواست
و آمدن یکی
دلتنگت بودم

سید علی صالحی

560


میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یك حرف ساده بود

از قول من به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد


سید علی صالحی

517

خسته

 خودخواه

 بی شکیب

 از این جهان فقط همین ها را برایم باقی گذاشته اند

 با من مدارا کن !

بعدها ...

 دلت برایم تنگ خواهد شد ...


سید علی صالحی


436

ای کاش از آن همه آسمان

تنها پرنده ای بودم،

خانه زاد ِ خاطره ای پنهان،

که از هجرانی

جفت خویش می گریست.


سید علی صالحی

 


252


ما را می‌گردند

می‌گویند همراه خود چه دارید؟

ما فقط

رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.
پنهان نمی‌كنیم
چمدان‌های ما سنگین است،
اما فقط
رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.


سید علی صالحی

184

تلخ منم، همچون چاي سرد.. 

که نگاهش کرده باشي،

ساعات طولاني،

و ننوشيده باشي..

تلخ منم،

چاي يخ،

که هيچکس ندارد هوسش را...  


سيد علي صالحي




170

در این برهوتِ بی خواب و طی،
مگر من چه کرده ام
که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟

سید علی صالحی

166

 خدا عالم است
مادرم می‌گوید.


پشتِ این آسمانِ بلند
آسمانِ بلندِ دیگری‌ست ... باز هم پر از ستاره!
بعد، پشتِ آن آسمانِ بلند
باز آسمانِ بلند دیگری‌ست پر از واژه و پَری!
و همین طور ترانه که هی ناتمام ...
چقدر خوب است که ما شاعریم
ساده‌ایم، باورمان می‌شود،
و حیرت می‌کنیم وقتی که آفتاب بالا می‌آید
گاهی هنوز ماه ... آن گوشه‌ی آسمان می‌خندد!


زبانِ بی‌نهایت
همین اختلاطِ اشاره و لبخند است!


سید علی صالحی

163

از اعتمادِ کامل پرده به باد بیزارم

از خیانتِ همهمه به خاموشی
از دیو و از شنیدن، از دیوار.
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی‌ست
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ست
چقدر ...

سید علی صالحی‎