406

دستم بگير

دارم به يادت

.

.

.

مي افتم.


سينا به منش

272

دستانم بوی گل می‌داد
مرا گرفتند
به جرم چیدن گل
به کویر تبعیدم کردند
و یک نفر نگفت
شاید گلی کاشته باشد


سینا به منش

202

امروز روز خوبی بود

هیچ صفری

اضافه نشد

 به هزار غمی که داشتیم


سینا به منش