891

به تو كه فكر مي كنم

مورچه ها دورم جمع مي شوند

رويات شيرين است

 

مهرناز حسن آبادي

lara zankoul

501



و خوشبختی  

نقاشی باران خورده ای است 

که رنگهای محوی از آن مانده...


مهرناز حسن آبادی

363

خوشحال شد تحویلش گرفته اند

فکر کرد

فرش قرمز پهن کرده اند برایش

-ماهی کوچک

              روی زبان کوسه-


مهرناز حسن آبادي


289

این حس لق

از دهان دلم افتاد

تنها

تبت بر تنم مانده

که با دریای قطب شمال هم

پاشویه نمی شود!


مهرناز حسن آبادي

101

قلمروی خیالت آنقدر وسعت دارد که خورشید در آن غروب نمی کند.


مهرناز حسن آبادي