898
كافيست به مسجد بروي تا كه مشايخ
با شوق تو از نيمه بگويند اذان را
غلامرضا طريقي
kareva margerita
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۴ ساعت توسط بانو
|
كافيست به مسجد بروي تا كه مشايخ
با شوق تو از نيمه بگويند اذان را
غلامرضا طريقي
kareva margerita
تا در اين قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم
حکم پيشانی ام اين بود که تو گم شوی و
من بــه دنبال تو يک عمر مسافــــر باشـــم
تو پری باشـــی و تا آن سوی دريا بروی
من به سودای تو يک مرغ مهاجر باشم
قسمت اين بود، چرا از تو شکايت بکنم؟
يا در اين قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟
شايد اين گونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم
شايد ابليس تو را شيطنت آموخت که من
در پس پرده ايمان بــــه تــــو کافـــر باشـم
دردم اين است که بايد پس از اين قسمت ها
سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم...
غلامرضا طریقی
شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.