403

برفی سنگین را آرزو دارم در صبح یك روز تعطیل ...
برفی كه گنجشكان را به حیاط خانه بكشاند
من پرده را كنار بزنم
زنی زیبا را ببینم
كه از پیاده رو می گذرد
با لبخندی آرام بر لبانش
و دسته ای گنجشك كه از سینه اش بلند می شود ...
*
فكر می كنم
شهر به سمتی كه او می رود
سنگین شده باشد!
جواد کلیدری











شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.