181
باران خدا بدرقه ی راهم بود
یک چکمه رفیق چاله و چاهم بود
من خیس ترین کودک گیلان بودم
چتری که همیشه بسته
همراهم بود
رئوف عاشوری
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۰ ساعت توسط بانو
|
شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.