589
بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها
طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها
چشم هایت را نبند این بی محلی کافی است
تابگیری قدرت پرواز را از سارها
داس و دهقان همه وقت درو دیوانه اند
مثل موهای تو آشفتند گندم زارها
تازه از عطر نفس های تو فهمیدم چرا
کارشان رو به کسادی می رود عطار ها
جای رسم دایره گاهی مربع می کشند
عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها
تا بماند یادگاری چهره ات را می کشم
مثل انسان نخستین بر تن دیوارها
سورنا جوکار
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۲ ساعت توسط بانو
|
شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.