379

هرکس به بازی خود مشغول است

افسوس که من مدت‌هاست
جهان و مردمش را
به شوخی نگرفته‌ام


بیژن جلالی

378

وقتی در راه لاریسا دیدمت ،
- جاده‌ی مستقیمی كه از میان درختان سدر می‌گذرد –
فكر كردی من مرد جاده‌ام ،
و عاشقم شدی .
اما من ،
مرد جاده نیستم ،
من گم شده بودم ...


لئونارد کوهن

377

اول دلم فراق تو را سرسری گرفت

وان زخم کوچک دلم اخر جزام شد



حسین منزوی

شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

376

گلوی من

ابری ترین تکه ی آسمان است

اما به من بگو

باران چرا همیشه

از چشم های تو

آغاز می شود؟


انسیه موسویان

375

اسمـت را مـوج می‌بـرد
خـودت را کـِشتـی
مـوهایـت را بـاد
و یـادت را
دفـتـر گم شـده‌ام ...
اسمم را
سنـگی نـگه مـی‌دارد
خـودم را گـوری،
و یـادم  را ...
مـهم نـیسـت!


ناصر تمیمی

374

بخند کودک همسایه

من اندوه‌های زیادی را دیدم

که سر پیچ همین خیابان

چشم انتظار بزرگ‌سالی تو هستند ...


رویا شاه حسین‌زاده

پ.ن: نگاه معصوم دخترك قلبم را مي فشرد. هر بار كه عكس را مي بينم دوست دارم بگيرم بغلش كنم و به خود فشار دهم.

373

تب کرده ام انگار

مادرم بالای سرم نشسته ....


دستمال را به چشمانم می کشد و


به پیشانی ام می گذارد !


م. محمدی مهر

372

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش

بنمانـد هیچــش الا،هـوس قـمار دیـــگر


مولانا

371

من
كاناپه‌ای پوسیده
در باران ...
تو
سربازی دورافتاده
با گلوله‌ای در پهلو ...
چقدر دیر
همدیگر را پیدا كردیم ...


علی اسداللهی

370

خبر رسیده که عاشق شدی ، نمی دانی

به حال و روز خودم زار زار می خندم


محمد ارثی زاد

ادامه نوشته

366

پرواز چه لذتی دارد؟

وقتی

زنبور کارگری باشی

که نتوانی

عاشق ملکه بشوی؟


جلیل صفر بیگی

365

از تاریکی می ترسم

             مثل چشمهایت

                لطفاً کمی بیشتر پلک بزن

از تاریکی می ترسم

                  از پیراهنش

                  وقتی سیگارها پدرم را ترک کردند

                  ما بر دوشش گرفتیم و خاک در آغوشش

از تاریکی می ترسم

                 از مداد معلم لای انگشتانم

                 از رد باتوم بر گرده هایم

                 از آژیر بمباران

                        وقتی جن های زیرزمین را از یاد می بردم

از تاریکی می ترسم

              مثل روزگارم ...

                       لطفاً کمی بیشتر پلک بزن


     محسن خیابانی

364

و پیراهن هیچ فصلی خیس تر از بهاری نخواهد بود

که عاشقت شدم


لیلا کردبچه

شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

363

خوشحال شد تحویلش گرفته اند

فکر کرد

فرش قرمز پهن کرده اند برایش

-ماهی کوچک

              روی زبان کوسه-


مهرناز حسن آبادي


362

آنم که طلسم بخت را می شکند

می غرد و کوه سخت را می شکند

حاشا به زخم های خود سجده کنم

سجده کمر درخت را می شکند


میلاد عرفان پور

361

باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش

در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
...
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !

آویخته از گردن من شاه‌کلیدی

این کاخ کهن بی که دری داشته باشد

سردرگمی‌ام داد گره در گره اندوه

خوش‌بخت کلافی که سری داشته باشد !


حسین جنتی

360

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم !

فرامرز عرب عامری

شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

359

دیگر زمان زلف پریشان گذشته است

تاریخ مصرف دل انسان گذشته است

در عصر ما فجیع‌تر از طرح تیر و قلب
عکس گلوله‌ای است که از نان گذشته است


  غلامرضا طریقی

شعر کامل ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

358

نشسته اند ملخ هاي شك به برگ يقينم

ببين چه زرد مرا مي جوند- سبز ترينم

ببين چگونه مرا ابر كرد – خاطره هايي

كه در يكايك ِشان مي شد آفتاب ببينم

شكستني شده ام اعتراف مي كنم اما

ز جنس شيشه ي عمرِ توام مزن به زمينم

براي پر زدن از تو خوشا مرام ِ عقابان

كبوترانه چرا بايد از تو دانه بچينم؟!


نمي رسند به هم دستِ اشتياقِ تو و من

كه تو هميشه هماني كه من هميشه همينم


محمدعلی بهمنی

همش شاه بیته


357

من به هیچ سیگاری

نه نگفته ام

بعد از تو ؛

آتش می زنم

دودمان تنهایی را

و آه می کشم !


کامران فریدی

356

هربار

که تصمیم به پرهیز گرفته ام

دستی

مرا به لبهایِ شیرینِ تو

زنجیر کرده است؛  

من می ترسم

از سرطانی که در بوسیدن توست .


کامران فریدی

355

در انتظار تو

کاسه ی صبر که هیچ

صبر کاسه هم لبریز شد


ناشناس

برای ظهور امام زمان صلوات

354

دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است

هیچ کاری با ما ندارد..
خوابمان برد

بیدار شدیم دیدیم

آبستن تمام دردهایش شده ایم.


حسین پناهی

353

حالا كه دیگر دستم به آغوشت نمیرسد

و بوسیدنت موكول شده

به تمامی روزهای نیامده..

 

حالا كه هر چه دریا و اقیانوس را

از نقشه جهان پاك كردی

مبادا غرق شوم در رویایت

 

باید اسمم را

در كتاب گینس ثبت كنم

تا همه بدانند

- زنی

با سنگین ترین بار دلتنگی

روی شانه هایش -

تو را دوست میداشت

 

میبینی

عشق همیشه

جاودانگی میاورد


گیلدا ایازی

352

گر چه چون موج مرا شوق ز ود رستن بود              

موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود

یک دم آرام ندیـدم دل خـود را همـه عمــر                     

بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

خواستــــم از تو به غیـر از تـو نخواهم اما

 خواستنهــا همه موقوف توانســــتن بود

کاش از روز ازل هیــچ نمی دانستـــم                        

 که هبوط ابدم از پی دانســتـــن بود

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت        

همه طول سفر یک چمدان بستن بود


قیصر امین پور

351

به مادرم گفتم

مرا با چیزی عوض کن

چیزی ارزشمند

چیزی گران

سوزنی شکسته

که بتوانی با آن خار پایت را درآوری


حسین پناهی

350

پنجره را باز کن و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر...

خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست.


حسین پناهی

349

دو نيمه كرد مرا ، پس تو را كشيد از من

پس از كنار تو اين سوي تر كشيد مرا !

من و تو را دو پرنده كشيد در دو قفس !

خوشش نيامد ! بي بال و پر كشيد مرا !

خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد

دگر كشيد تو را و دگر كشيد مرا !

رها شديم تو ماهي شدي و من سنگي

نظاره تو به خون جگر كشيد مرا

خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد

پدر كشيد تو را و پسر كشيد مرا !

خوشش نيامد ، اين بار از تو دشتي ساخت

به خاطر تو نسيم سحر كشيد مرا !

خوشش نيامد خط خط خط زد اينها را !

يك استكان چاي ، از خير و شر كشيد مرا !


تو را شكر كرد و در ذره هاي من حل كرد

سپس به سمت لبش برد و … سر كشيد مرا


سید رضا محمدی شاعر افغان

شعر کامل ادامه مطلب

این لینک را هم مطالعه بفرمایید

ادامه نوشته

348

گفتی می‌آیی
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
که لذت باران‌های بی‌هنگام را می‌برد
گفتی می‌آیی
و یاد تمام روزهایی افتادم
که بیهوده چتر برداشته بودم.


لیلا کردبچه

347

خود را که می‌شکستم
می‌دانستم
از کاسه شکسته آب نخواهی خورد .


محمدعلی بهمنی

346

دلواپسی‌هایم را خلاصه کرده‌ام
در لورازپام‌های بی‌خاصیت که
خواب را شرطی کرده‌اند
اما تو را نه .


فاطمه سلیمانی

345

...

می خواهم قبض جریمه سنگینی باشم

روی شیشه ی ماشینت
آنقدر سنگین

که نتوانی پرداخت کنی

تا پیشت بمانم …


مجتبی دارابی

شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

344


درهای چوبی، آلبوم های عکس، خیانت و رادیوی جیبی راتحمل می کنم

اما تحمل دوری را ندارم

نقشه را در دستانم مچاله می کنم

حالا هرکجا بروی

در مشت منی.


رسول پیره

ادامه نوشته

343

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگرچه با سخن از عشق آمده

آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری همیشه به پیوست می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شست می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود


افشین یدالهی

342

تو همون نگاه اول که دیدش یک دل نه صد عاشقش شد

- سلام

-سلام

-ببخشید می شه چند لحظه وقتتونو...

- بیست تومن . مکانم از خودت!


مسعود تیموری

341

نه !

هميشه برای عاشق شدن ،
به‌دنبال باران و بهار و بابونه نباش !
گاهی
در انتهای خارهای يک کاکتوس ،
به غنچه‌ای می‌رسی
که ماه را بر لبانت می‌نشاند.


گروس عبدالملکیان

340

وقتی تلفن زنگ می‌زند
یعنی از یاد نرفته‌ای
حتی اگر به اشتباه شماره‌ات را گرفته باشند
ببین دوست من !
در این دنیا
خیلی از آدم‌ها هست‌اند که
شماره‌شان حتی به اشتباه گرفته نمی‌شود ...


رسول یونان