314
عکس تو ولی شبیه مهتاب افتاد
شرمنده اگر که عکسهایت خیسند
با دیدنشان دهان من آب افتاد
علی شهیب زادگان
علی شهیب زادگان

عمق ِ دریا
چرا دلهره دارد ماهی؟
محمد درودگری
گرد در سرای تو این نیز بگذرد
سنايي

از زخمهای بزرگ
خط کوچکی باقی میماند
قصه گو به نیمه های قصه رسید
کلاغ
توی تاریکی آن دورها سوسوی چراغی دید
این بار قبل از به سر رسیدن داستان به خونه اش می رسید...
قصه گو از نیمه ی قصه گذشت
کلاغ
خیره به سوسوی دور چراغ
هر چه توان داشت بال زد.
اشک توی چشمهایش جمع شده بود
قصه گو به آخر قصه رسیده بود.
کلاغ تندتر بال زد
بال زد و بال زد...
چراغ که خاموش شد
بغض کلاغ توی تاریکی آسمان ترکید.
قصه گو گفته بود:...!
حسین تولایی
این شعر منو یاد زمانی انداخت که عضو باغچه ی شعر دوچرخه ی همشهری بودم. تو یکی از شماره های دوچرخه چاپ شده بود .دوباره خوندنش منو به دوران نوجوانیم برد.

جز روزگار من
همه چیز را سفید کرده برف.آن راهِ کوچک
که بعد از درخت ها لخت می شود
هوسِ بیشتری دارد...
گروس عبدالملکیان
ناشناس

خوابیده ای آرام مثل بچه قوها
رضا نیکوکار
لیلا کردبچه
لیلا کردبچه
لیلا کردبچه
آلبر کامو
آشغال جمع می کند
2.دنبال آدم برفی امپیدا نکرده است؟
احسان پرسا

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
الهام دیداریان
از اسکاری که آمده جا خورده
میگفت بیا به دست بوسی برویم
اصغر دستش به آنجلینا خورده
رئوف عاشوری

آرزوهایت بلند بود
دستهای من کوتاهو به ماه فکر میکنی
حافظ موسوی
تو حرفت را بزن
چکار داری که باران نمی بارداینجا سالهاست
که دیگر به قصه های هم گوش نمی دهند
دست خودشان نیست
به شرط چاقو به دنیا آمده اند ,تا پیراهنت را سیاه نبینند
باور نمی کنند
که چیزی از دست داده باشی.
پیشنهاد رزیتای عزیز
جغرافیای کوچک من بازوان توستای کاش تنگ تر شود این دنیای من
پیشنهاد غزال
به ادامه مطلب بروید
علیرضا بدیع

! !
علیرضا بدیع
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
همانند دلقکی که روی صحنه
چشمش به عشقش افتاد
که با معشوقش به او می خندیدند !
پ.ن:با شعرهای پیشنهادیتان به روز می کنم!
حسین منزوی