290


چه می شد نازنین ، در فال من بودی

که می خواهد تو را ؟ کاش مال من بودی

 مرا کردی اسیرت فصل پیری ، کاش

جوان بودم تو هم ، همسال من بودی


حبیب ا... نبی الهی قهفرخی


ادامه نوشته

289

این حس لق

از دهان دلم افتاد

تنها

تبت بر تنم مانده

که با دریای قطب شمال هم

پاشویه نمی شود!


مهرناز حسن آبادي

288

در دیده به جای خواب آب است مرا

زیرا که به دیدنش شتاب است مرا

گفتند بخواب تا که خوابش بینی

ای بی خبران!چه جای خواب است مرا؟


ابوسعید

287

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده‌اند ،
چون من که آفریده‌ام از عشق

جهانی برای تو !


حسین پناهی

286

لحظه هاي دوري را

با ساعت شنی مي شمارم


یک صحرا گذشته است...


احسان پرسا

285

یادت

پرچم صلحی است

میان شورش این همه فکر...

284

اتوبوسی آمده از تهران
یکی از صندلی هایش خالی ست
قطاری می رود از تبریز
یکی از کوپه هایش خالی ست
سینماهای شیراز پر از تماشاچی ست
که حتما ردیفی از آن خالی ست
انگار یک نفر هست که اصلا نیست
انگار عده ای هستند که نمی آیند
شاید کسی در چشم من است،
که رفته از چشمم
نمی دانم ...
.

بیژن نجدی

283

تو

صبح باش !

من تمام شب های تاریخ را

تاب می آورم !


مرضيه عطايي

282

نیامدنش را باور نمی‌کنم

غیر ممکن است او نیامده باشد

حتماً، حالا

زیر باران مانده است

و ناامید و خسته

در خیابان‌ها قدم می‌زند

من به باز بودنِ درها مشکوکم


رسول یونان

281

دسـت مـرا بگيــر،

کــه بــاغ نگــاه تــو

چــندان شکــوفــه ريــخت کــه هــوش از ســرم ربــود!

مــن جـاودانــم،

کــه پــرستـوي بــوســه ات

بــر روي مــن دري ز بهــشت خـدا گشــود!

امـا چـه مـي کـني

دلی را،

کـه در بهـشت خـدا هـم

غـريـب بــود؟!


فریدون مشیری

280

به هر که بود و

به هر جا که بود و

هرچه که بود،

رجوع کردی

الا دلت

که قطب‌نماست! 


دکتر شفیعی کدکنی

279

تا ابد بغضِ منِ تبزده کال است عزیز

دیدن گریه ی تمساح محال است عزیز !

تا شما خانه تان سمت شمال ده ماست

قبله دهکده مان سمت شمال است عزیز

پنجره بین من و توست، مرا بوسه بزن

بوسه از آن طرف شیشه حلال است عزیز !

ما دو ریلیم به امید به هم وصل شدن

فصل گل دادن نی ، فصل وصال است عزیز !


صادق فقانی

ادامه نوشته

278

غربت با من همان کار را می‌کند
که موریانه با سقف
که ماه با کتان
که سکته قلبی با ناظم حکمت
گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم
که مرگ در آن رخ می‌دهد


غلامرضا بروسان

شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

277

هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد

از ریل خارج نمی‌شود .
و من
گوزنی که می‌خواست
با شاخ‌هایش قطاری را نگه دارد


غلامرضا بروسان

شعر کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

276

دنیا پر از سگ است جهان سر به سر سگی‌ست
غیر از وفا تمام صفات بشر سگی‌ست

لبخند و نان به سفره‌ی امشب نمی‌رسد

پایان ماه آمد و خلق پدر سگی‌ست

از بوی دود و آهن و گِل مست می‌شود

در سرزمین من عرق کارگر سگی‌ست

جنگ و جنون و زلزله؛ مرگ و گرسنگی

اخبار يك ، سه ، چار، دو ،تهران، خبر سگی‌ست

آهنگ سگ ترانه‌ی سگ گوش‌های سگ

این روزها سلیقه‌ی اهل هنر سگی‌ست

بار کج نگاه شما بر دلم بس است

باور کنید زندگی باربر سگی‌ست

آدم بیا و از سر خط آفریده شو

دیگر لباس تو به تن هر پدرسگی‌ست

مریم جعفری آذرمانی

275


جهان چیزی شبیه موهای توست ،

سیاه و سرکش و پیچیده

خیال کن چه بی بختم من!

که به نسیمی حتی

جهانم آشوب می شود...


کامران رسول زاده

274

کاش میوه ی این دخترک بودم من

و در اشتیاق دهانش

می مردم


شمس لنگرودی

273


زمین از دلبران خالی‌ست یا من چشم و دل سیرم ؟


که می‌گردم ولی زلفِ پریشانی نمی‌بینم....!


خدایا عشق، درمانی به‌غیر از مرگ می‌خواهد...


که من می‌میرم از این درد و درمانی نمی‌بینم!




فاضل نظری

272

دستانم بوی گل می‌داد
مرا گرفتند
به جرم چیدن گل
به کویر تبعیدم کردند
و یک نفر نگفت
شاید گلی کاشته باشد


سینا به منش

271

عشق تو
دستمال ِتب داری است
دو چندان می کند

اندوه رودخانه ای را که در حاشیه ی گلدوزی اش می رود.


مریم مهر آذر

270


از قول من

به پرندهای سر در گم بگویید
" جانب آبی " گم شده است
و باید به همین سیم های سیاه کثیف قناعت کنند


داود مالکی

268

به شانه‌ام زدی
که تنهایی‌ام را تکانده باشی
به چه دل‌ خوش کرده‌ای ؟!
تکاندن برف
از شانه‌های آدم‌برفی ؟!


گروس عبدالملکیان

267

وقتی از آفتاب برایت تن آفرید

تکلیف روزهای مرا روشن آفرید

برقی به چشم های تو داد و دلی به من

انگار زیر صاعقه ای خرمن آفرید


جواد زهتاب

266

اول دریا آرام بود

و شب ها راه نمی رفت،

تا تو هوای شهر به سرت زد.

حالا هزار سال است

دریا گیج،

هی می رود

هی بر می گردد!


الیاس علوی

265

از مـعجزاتـش این بود كه

آغوشش

عصر جمـعـه نداشت ...


بهمن عطايي

264

می کَنم الفبا را ، روی لوحه ی سنگی
واو مثل ویرانـــــی ، دال مثـل دلتنـــگی
بعد از این اگر باشم در نبود خواهم بود
مثل تاب بیـــتابی مثل رنگ بیرنــــــگی

 حسین منزوی