562

قرینه است ،
این درخت آن درخت ،
بر آبی بی انتهای بالاتر !
تنها جای تو خالی ست ،
سبزه قبای خواب و خیال ِ من !
و دوباره خش خش گربه ی یاد
که به حیاط دلم برگشته است !
می نشینم
و در جمعیت نیمه روشن آن سوی پنجره
در ایستگاه دنبال کسی شبیه تو می گردم . . .
و خوب می دانم که کسی کـَـس نمی شود
زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !
پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !
با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم
و از او دور می شوم . . .
و هر چه دورتر می شوم ،
شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .
و باز سکوت !
حسين پناهي
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۲ ساعت توسط بانو
|
شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.