549

پیلههای بسیاری دیدهام
آویزان از درختی
در جنگلهای دور
افتاده بر لبهی پنجره
رها در جوبهای خیابان.
هرچه فکر میکنم اما
یک پروانه بیشتر
در خاطرم نیست
مگر چندبار به دنیا آمدهایم
که این همه میمیریم ؟
چند اسکناس مچاله
چند نخ شکستهی سیگار
آه، بلیط یکطرفه !
چیزی
غمگینتر از تو
در جیبهای دنیا پیدا نکردهام
- ببخشید، این بلیط ...؟
- پس گرفته نمیشود.
پس بادها رفتهاند ؟!
پس این درخت
به زردِ ابد محکوم شد ؟!
و قاصدکها
آنقدر در کنج دیوار ماندند
که خبرهایشان از خاطر رفت ؟!
- بیهوده مشت به شیشههای این قطار میکوبی !
بیهوده صدایت را
به آنسوی پنجره پرتاب میکنی
ما
بازیگران یک فیلم صامتیم
گروس عبدالملکیان
+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲ ساعت توسط بانو
|
شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.