317
آمد درست زیر شبستان گل نشست
دربین آن جماعت مغرور شب پرست
یک تکه آفتاب نه یک تکه از بهشت ...
حالا درست پشت سر من نشسته است
این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست
این سومین ردیف نمازی خیالی است
گلدسته اذان و من و هایهایهای
الله اکبر و انا فی کل واد ... مست
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
الا هو الذی اخذ العهد فی الست
( یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم
او فکر میکنیم در این پرده مانده است )
"""
سارا سلام ... اشهد ان لا اله ... تو
با چشمهای سرمهای ... ان لا اله ... مست
دل میبری که ... حی علی ... هایهایهای
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
بالابلند! عقد تو را با لبان من
آن شب مگر فرشتهای از آسمان نبست ؟
باران جلجل شب خرداد توی پارک
مهرت همان شب ... اشهد ان ... در دلم نشست
آن شب کبو ... (کبو) ... کبوتری از بامتان پرید
نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
الا هو الـذی اخذالعهـد فی الست
سبحان رب هر چه دلم را ز من برید
سبحان رب هر چه دلم را ز من گسست
سبحان ربی الــ ... من و سارا ... بحمده
سبحان ربی الــ ... من و سارا دلش شکست
سبحان ربی الــ ... من و سارا به هم رسیــ ...
سبحان تا به کی من و او دست روی دست ؟
زخمم دوباره وا شد و ایاک نستعین
تا اهدنا الـصـ ... سرای تو راهی نمانده است
مغضوب این جماعت پُر های و هو شدم
افتادم از بهشت بر این ارتفاع پست
"""
( یک پرده باز بین من و او کشیدهاند
سارا گمانم آن طرف پرده مانده است )
دربین آن جماعت مغرور شب پرست
یک تکه آفتاب نه یک تکه از بهشت ...
حالا درست پشت سر من نشسته است
این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست
این سومین ردیف نمازی خیالی است
گلدسته اذان و من و هایهایهای
الله اکبر و انا فی کل واد ... مست
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
الا هو الذی اخذ العهد فی الست
( یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم
او فکر میکنیم در این پرده مانده است )
"""
سارا سلام ... اشهد ان لا اله ... تو
با چشمهای سرمهای ... ان لا اله ... مست
دل میبری که ... حی علی ... هایهایهای
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
بالابلند! عقد تو را با لبان من
آن شب مگر فرشتهای از آسمان نبست ؟
باران جلجل شب خرداد توی پارک
مهرت همان شب ... اشهد ان ... در دلم نشست
آن شب کبو ... (کبو) ... کبوتری از بامتان پرید
نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
الا هو الـذی اخذالعهـد فی الست
سبحان رب هر چه دلم را ز من برید
سبحان رب هر چه دلم را ز من گسست
سبحان ربی الــ ... من و سارا ... بحمده
سبحان ربی الــ ... من و سارا دلش شکست
سبحان ربی الــ ... من و سارا به هم رسیــ ...
سبحان تا به کی من و او دست روی دست ؟
زخمم دوباره وا شد و ایاک نستعین
تا اهدنا الـصـ ... سرای تو راهی نمانده است
مغضوب این جماعت پُر های و هو شدم
افتادم از بهشت بر این ارتفاع پست
"""
( یک پرده باز بین من و او کشیدهاند
سارا گمانم آن طرف پرده مانده است )
+ نوشته شده در یکشنبه ششم فروردین ۱۳۹۱ ساعت توسط بانو
|
شعر اين سخن لطيف را بيش از هر چيز دوست دارم.