زمان هنوز يک اماي نازنين دارد

به اوج نقطه ي پايان خود يقين دارد

زمين چقدر بگردد براي ديدن تو

کدام شب خبر از روز  آخرين دارد؟

من فلک زده دور از تو مرده اي هستم

که حال و روزم؛ اياک نستعين؛ دارد

دلم گرفته و کم مانده تکه تکه شود

شبيه منطقه اي که هنوز مين دارد

دوباره سفره ي عيد از نبودن تو پر است

قبول نيست؛ مگر انتظار سين دارد؟