632
اگر او برای تو ساخته شده ...
من
برای تو ویـران شده ام !!
مهران پیرستانی

به بدی هایت که فکر می کنم
ذهنم مثل نوار ِ خالی
ساکت می چرخد
مهدی چهرازی
باد تنهاست
و هر چه را بيشتر مي خواهد
بيشتر از خود دور مي كند
مهدي اشرفي
از كتاب "اتاق پرو"

من که دربندم کجا؟ میدان آزادی کجا؟
کاش راه خانه ات این قدر طولانی نبود...
علیرضا بدیع

دیگر چیزی نمانده طاقت من ...
یک کبریت بکشَم
تمام می شود .
با فتح شهری
که تو در آن نبودی....
جلال ارمغان
مصراع نخست: من تو را میبوسم
در مصرع بعد هم تو را میبوسم
ایراد ندارد! به کسی چه! اصلا
شعر خودم است من تو را میبوسم!
جلیل صفربیگی

بزرگي در تولد يك سالگي پسرش نوشت:
پسرم يك بهار ، يك تابستان ، يك پاييز و يك زمستان را ديدي
زين پس همه چيز جهان تكراريست
جز محبت و مهرباني...
پ.ن: دلم مي خواست اين جمله رو پست ثابت مي ذاشتم

بستگی دارد که از « زندان» چه تعریفی کنیم
هیچ کس در هیچ جای این جهان آزاد نیست
زود دانستند این دنیا تماشایی نبود
کس از آغاز تولد کور مادرزاد نیست
حتم دارم تا شکوه کاخ ساسانی به جاست
گوشه ای از چشم شیرین قسمت فرهاد نیست
اصغر عظیمی مهر
اين غزل زيبا ادامه مطلب

پاییز پنجره ای ست
که از اتاق منکامران رسول زاده
پ.ن:شانه های تو بوی مزرعه قهوه می دهد/ تمام بی خوابی های من تقصیر توست/ای لعنتی دوست داشتنی ...
نسرین بهجتی
یه قِبله پشتِ چشماته...که مغناطیسو رد کرده
شبای قبلِ تو باید...به این تقویم برگرده
شعر كامل ادامه مطلب

عهد تو و توبه ي من از عشق
مي بينم و هر دو بي ثبات است
سعدي

از جنس خاک این حوالی نیست،خاکی که دنیا بر سرم کرده!
کلّ پزشکان حرفشان این بود: احساس در جسمم ورم کرده
دیوار، قابِ عکس گیجم را مثل لحاف انداخته رویش!
آنقدر از تو دور ماندم که ،آغوش دیوار از برم کرده
اميد صباغ نو

1.بلا همیشه که بد نیست،راستی دیدی؟
تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم
2.تب ندارم که هذیان بگویم،با تو هر لحظه یک اتفاق است
دیگر اصلا تعجب ندارد زیر چتر تو باران بیاید
مهدي فرجي
با این بادهای هرزه نپر
به آنها نخ نده
حالا ...
بالای آن دکل
با سیم های لخت فشار قوی
دست و پنچه نرم کن
بادبادک جوان!
سعید بیابانکی

درخت بود و تو بودی و باد، سرگردان
شعر كامل ادامه مطلب

تو را دوست دارم
چون آخرين سيگار در تبعيد
غلامرضا بروسان
زندگی ,
سرگرمی مرگ است ؛
مثل پلنگی که پیش از کشتن
با غزال زخمی
بازی می کند .
شهریار بهروز

قفس چنان به پرو بال من سرایت کرد
که عاشقانه بغل کرده ام حصارم را
مهدی فرجی
دستــــم
به سمــت تلفن می رود و ...
باز مي گردد !
چـون کودکی که به او گفته اند
شـــیرینی روی میـــز
مال مهمان هاست !!
سارا محمدي اردهالي
کتاب " برای سنگ ها"

1.وسوختن
درآتشي كه تو برپا مي كني
لذتي ست
چون روشن كردن سيگار با خورشيد.
2.مي دوي و
نمي داني
خشم يك طپانچه ي خيس
ديگر به هيچ دردي نمي خورد.
گروس عبدالملكيان
سطرها در تاريكي جاعوض مي كنند

...
کنون که آخر پیری نمانده دندانی
غزال خوش خط و خالی شکار کرده دلم
دلم شکسته هوای انار کرده دلم .
سعيد بيابانكي
شعركامل ادامه مطلب
زندگی بعداز تو را آن بی گناهی که تنش
نیمه جان ماندست روی دار میفهمد فقط
...
حرف دکترها قبول آرام میگیرم ولی
حرف یک بیمار را بیمار می فهمد فقط
تنشه ی یک لحظه دیدار تو ام...حال مرا
روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط
مهدی نور قربانی
شعر كامل ادامه مطلب
دانلود آهنگ تنهاترين عاشق رضا روح پرور


1.فرو می ریزد
عاقبت
سقف خانه ای که
جای خالی ات
ستون های آن باشد.
2.
همین که به مرگ
می رسانی مرا
یعنی
زندگی ام
دست توست
كاظم خوشخو

ز حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم
صائب

اشتباه میکنند بعضی ها
که اشتباه نمیکنند!
مثل قالی نیمه تمام
به دارم کشیده ای
یا ببافم، یا بشکافماول و آخر که به پای تو می افتم...
علی رضا حاج بابایی
اما كمبود بادمان مشهود است!!!
*
از آمدنت نبود كشور را سود
از رفتن تو، گره ز كاري نگشود
جز اينكه كنند مدتيمان مشغول
اين آمدن و رفتنت از بهر چه بود؟!
اميد سرابي
هم چون کودکی
که شلوارش را خیس می کند
و اصرار می کند که:" آب است"
"!به خدا آب است"
قسم می خورم که تو هرگز نرفته ای
و این چشم ها خیس اشک نیست
"به خدا اشک نیست!"
و اینکه خانه نیستی هم;
می گذارم به حساب اینکه رفته ای خرید
با همان وسواس های همیشگی ات;
این که سبزی ریحان بیشتری داشته باشد
این که نان های سوخته بماند برای همان گنجشک ها...
این که قبض برق را اگر ندهیم،
تاریکی روزگارمان را سیاه خواهد کرد!
از این به بعد هم اگر نیامدی،
می نویسم به حساب خیابان های شلوغ و بوق های مزاحم
...
با این حال،
شک ندارم
که تو می ایی و می بینی; به خواب رفته ام
و مثل همیشه بالشم را خیس خیس...!
امشب که گذشت
فردا شاید صادقانه اعلام کنم
که این نم...
که این خیسی...
از کجا اب می خورد!
مجتبي دارابي

پایان گره، همیشه گره، ابتدا گره...
مفعول فاعلات مفاعیل فا... گره
من بودم و خیال دل انگیز او شدن
او بود و فکر پر زدن از... سالها گره!
مانند زندگی که فقط یک بهانه بود
یا نقطه تلاقی دلهای ما: " گره "
دنیای ساده دل من هم بهانه بود
یک ریسمان سست... و تا انتها گره
این رسم زندگیست که باید عبور کرد
تا لحظه ای که خورد به یک آشنا، گره!
فال مرا بگیر عجوز جهنمی!
مرگست؟ زندگیست؟ جداییست؟ یا... گره؟
دیگر نمی کشید، ولی حیف! پاره شد!
دنیای ما که بود به هم وصل، با گره!
آزاد شد از آن قفس و روز او هنوز
هر لحظه میزند به شب خود مرا گره
در لابلای تلخی خود، طعم شهد داشت
تقدیر من که خورد به شعر خدا... گره
معشوق زنده ماند... وعاشق، تمام شد
هر دفعه با جدایی و این بار : با گره!
سمانه رضایی

شال قرمز سر نکن
من را هوایی تر نکن
گاوها با رنگ قرمز
زود قاطی می کنند...
حامد عسگري

میریزیم؛
ریز
ریز
ریز
چون برف
که هرگز هیچکس ندانست
تکههای خودکشی یک ابر است ...
گروس عبدالملکیان

آرام باش ،
حوصله کن ،
آبهای زودگذر ،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگهای ته جویبار شنیدهام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشتهاند .
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد ...
حالا آرام باش
همهچیز درست خواهد شد ...
همهچیز درست خواهد شد ...
سيدعلي صالحي

زیبایی
آنقدر که می ترسم
عاقد
خطبه عقد را به نام خود بخواند !
هوشنگ بهداروند

بارها لحظه رفتنت را
صحنه سازي كرده ام
اما هنوزم مرگ من مشكوك است.
آرش اميني