166

 خدا عالم است
مادرم می‌گوید.


پشتِ این آسمانِ بلند
آسمانِ بلندِ دیگری‌ست ... باز هم پر از ستاره!
بعد، پشتِ آن آسمانِ بلند
باز آسمانِ بلند دیگری‌ست پر از واژه و پَری!
و همین طور ترانه که هی ناتمام ...
چقدر خوب است که ما شاعریم
ساده‌ایم، باورمان می‌شود،
و حیرت می‌کنیم وقتی که آفتاب بالا می‌آید
گاهی هنوز ماه ... آن گوشه‌ی آسمان می‌خندد!


زبانِ بی‌نهایت
همین اختلاطِ اشاره و لبخند است!


سید علی صالحی

165

رسیده که باشی

طعم‌ات اشتهای خاک را باز می‌کند

نارس هم ـ فرقی نمی‌کند

تنها بی‌اشتها جویده می‌شوی


 محمد علی بهمنی

164

و خوش باورانه

دل به سنگ هایی بسته ام

که به طرفِ قلّه می غلتند ...


از وبلاگ خانوم ابر

163

از اعتمادِ کامل پرده به باد بیزارم

از خیانتِ همهمه به خاموشی
از دیو و از شنیدن، از دیوار.
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی‌ست
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ست
چقدر ...

سید علی صالحی‎

162

بگو چه کار کنم؟

وقتی شادی به دم بادکنکی بند است

و غم چون سنگی

مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند

دلم شاخه ی شاتوتی

که باد

خونش را به در و دیوار پاشیده است.


غلامرضا بروسان

160

خوبم...
درست مثل مزرعه ای که
محصولش را ملخ ها
خورده اند
دیگر نگران داس ها نیستم...


فریبا عرب نیا

158

پاییز هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد
با این همه
از منبر بلند باد
بالا که می‌رود
درخت‌ها چه زود به گریه می‌افتند!!


حافظ موسوی

156

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود


حسین منزوی

غزل کامل ادامه مطلب

ادامه نوشته

155

تو را در آغوش مي‌گيرم

اما شبيه تراشي كه مدادش را تمام خواهد كرد ،

غمگينم .


ستار جانعلی‌پور

154

"کابوس"


ببین
فقط دو تا راه داری
یا لی لی به لالاش بذاری
یا لولو به لالاش
.
.
.
انتخاب با خودته

 

152

  تنها درآمد امسال

پدرمان بوده است !


عمران صلاحی

151

آن یک یوسفی هم که برگشت به کنعان اش.... استثنا بود... ... تو غمت را بخور.


150

بندش کـــه بـــازگشت و شد آزاد روسری،

و بـــی‌درنـگ از سرت افتـــاد روسری،


نــــاگاه موج گیسوی بـــر چشم جـــاری‌ات

بــــر شانــه ریخت… دست مـــریـــزاد روسری!!!


من دوست داشتــم کــه تـــو رودابـــه‌ام شــوی

این را ولـــی اجازه نـــمی‌داد روسری!


ایلشن جلاسی
ادامه نوشته

150

سنگ ها شاید

اما گنجشک ها

هیچ وقت مفت نبوده اند

قلبشان همیشه می زند


میوه ی ممنوعه

149



نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید ..

معشوقه اش از درخت متنفر نبود

و در دفتر خاطراتش نمی نوشت :

" اشک های من هم / به زمین می افتاد

اما تو سیب را ترجیح دادی ."


هومن شریفی

147

کاش می دانستم
چه کسی این سرنوشت را برایم بافت
آنوقت به او می گفتم
یقه را آنقدر تنگ بافته ای
که بغض هایم را نمی توانم
فرو بدهم..... !


ناشناس

146


یک عمر دیر کردی و هرگز نیامدی

یک عمر مرد ساعت خود را عقب کشید


فروغ تنگاب جهرمی

144

آینه‌ی توام


می‌آیی و برابرم زیبا می‌شوی


اما مرا نمی‌بینی


احمد زاهدی لنگرودی

143

این همه سوزن
کجا می‌فرستی؟
تکه‌تکه‌های زمین را که به هم بدوزی
باز ما خوشبخت نخواهیم بود
باران ...

نازنین رحیمی

140

تمامی مزرعه


کافـــــــر صدایش میزدند



گل آفتاب‌گردان کوچکی را که

عاشق باران شده بود ...


ناشناس

139

‫سرخ میشوی وقتی می شنوی دوستت دارم
زرد میشوم وقتی می شنوم
دوستش داری....
چهارشنبه سوری راه انداخته ایم
سرخی تو از من زردی من از تو!

همیشه من می سوزم....و همیشه تو می پری....‬

حسین پناهی